تاب آوری

وقتی بیکاری بی‌هشدار در خانه را می‌زند، بیماری به ناگاه زندگی را متوقف می‌کند، یا سوگ عزیزان سنگینی می‌کند، بسیاری از ما فقط یک پناهگاه داریم: خانواده. آن‌چه در آمارها ثبت نمی‌شود، تاب‌آوری خاموشی‌ست که هر روز در خانه‌ها تکرار می‌شود؛ مقاومتی بی‌صدا در برابر بحران‌هایی که شاید اگر خانواده نبود، ما را از پا می‌انداخت.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ در سال‌های اخیر، جامعه ایرانی با بحران‌های متعددی روبه‌رو بوده است؛ از موج‌های بیکاری و رکود اقتصادی گرفته تا همه‌گیری کرونا و پیامدهای روانی و اجتماعی آن. در این میان، نقش خانواده به‌عنوان مهم‌ترین نهاد حمایتی، بیش از پیش برجسته شده است. اگرچه رسانه‌ها اغلب تمرکز خود را بر نقش دولت، نهادهای مدنی یا زیرساخت‌های بهداشتی می‌گذارند، اما آن‌چه واقعاً بسیاری از خانواده‌ها را از فروپاشی نجات می‌دهد، پیوندهای عاطفی و توان درونی خود آن‌هاست. تاب‌آوری خانواده، مفهومی است که شاید در ظاهر ساده به نظر برسد، اما در واقع پشت آن روایت‌هایی از رنج، صبوری، و همبستگی نهفته است.

در این گزارش به بررسی جایگاه خانواده در مواجهه با سه بحران عمده — بیکاری، بیماری، و سوگ عزیزان — می‌پردازیم؛ بدون تکیه بر نظریه‌پردازی‌های پیچیده، تنها با رجوع به واقعیت‌های ملموس زندگی روزمره.

تاب‌آوری خانواده؛ دیوار مستحکم در برابر بحران‌ها

در دل روزهای سخت، آن‌چه انسان را سر پا نگه می‌دارد، بیش از هر چیز، گرمای آغوش خانواده است. بحران‌هایی مانند بیکاری، بیماری، یا از دست دادن عزیزان، به تنهایی کافی‌اند تا مسیر زندگی را از هم بگسلند. اما برای بسیاری از مردم، تنها پناهگاه واقعی در این طوفان‌ها، خانواده است؛ نهادی کوچک اما پرقدرت که گاهی تمام بار مشکلات را به دوش می‌کشد، بی‌آن‌که خم به ابرو بیاورد.

خانه‌ای که ستونش محبت است

در کوچه‌پس‌کوچه‌های جنوب تهران، زنی میان‌سال با دست‌هایی پینه‌بسته، از روزهایی می‌گوید که شوهرش کارش را از دست داد و دو فرزند محصلش چشم به او دوختند. او می‌گوید: «هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم روزی نان‌آور خانه باشم، ولی وقتی دیدم شوهرم بعد از بیست سال کار، با دست خالی برگشته خانه، فقط به این فکر کردم که باید زندگی بچه‌ها را نگه دارم.»

نمونه‌های این‌چنینی، تنها به محله‌ای یا قشری خاص محدود نیست. در سراسر کشور، خانواده‌هایی وجود دارند که بی‌آن‌که تریبونی داشته باشند، هر روز و هر ساعت با بحران‌های سختی دست و پنجه نرم می‌کنند، و آنچه آن‌ها را پابرجا نگه می‌دارد، نه بیمه و حمایت اجتماعی، بلکه همدلی درون خانواده است.

بیکاری؛ آغاز فروپاشی یا فرصتی برای نزدیکی؟

بیکاری به‌ویژه در میان مردان سرپرست خانواده، یکی از چالش‌برانگیزترین بحران‌هاست. نه فقط به دلیل مسائل مالی، بلکه به دلیل تأثیر روانی و اجتماعی آن. احساس ناکارآمدی، شرم، و ترس از آینده، مرد بیکار را به نقطه‌ای می‌رساند که گاه حتی تعامل با نزدیکانش را هم قطع می‌کند.

در چنین شرایطی، خانواده اگر به جای سرزنش و اضطراب، همراهی و صبوری پیشه کند، می‌تواند از این بحران عبور کند. در برخی خانواده‌ها، بیکاری فرصتی می‌شود برای همدلی بیشتر؛ اعضا نقش‌ها را بازتعریف می‌کنند، فرزندان مسئولیت‌پذیرتر می‌شوند، و حتی گاهی مسیرهای تازه‌ای برای درآمدزایی کشف می‌شود.

بیماری؛ آزمون همدلی و تحمل

در یکی از بیمارستان‌های دولتی مشهد، مردی مسن کنار تخت همسر بیمارش نشسته. به پرستار می‌گوید: «۴۰ سال با هم زندگی کردیم. حالا که زمین‌گیر شده، نمی‌تونم بذارم تنها باشه، حتی برای یک دقیقه.»

بیماری، به‌ویژه بیماری‌های مزمن یا صعب‌العلاج، ساختار روانی خانواده را به چالش می‌کشد. فشار مالی، مراقبت مستمر، تغییر در سبک زندگی، و ناامیدی از بهبود، همگی تهدیدهایی جدی‌اند. اما خانواده‌هایی که پایه‌های عاطفی محکمی دارند، از دل این رنج‌ها، وفاداری و انس بیشتری می‌سازند.

در دوران کرونا، نمونه‌های زیادی از این دست دیده شد. پدرانی که خودشان مبتلا بودند اما نگران حال فرزندان بودند، مادرانی که در خانه با تمام توان از سالمندان مراقبت می‌کردند، و کودکانی که بی‌صدا بار غم از دست دادن پدر یا مادر را به دوش کشیدند. اگرچه آمارها از مرگ و بیماری می‌گفتند، اما در دل خانه‌ها، روایت‌های بی‌صدایی از تاب‌آوری بود که کمتر شنیده شد.

مرگ عزیزان؛ زخم باز زندگی

هیچ چیز مانند از دست دادن یک عزیز، زندگی را به هم نمی‌ریزد. مرگ، ناگهانی یا تدریجی، خلأیی بر جای می‌گذارد که گاهی هیچ‌چیز نمی‌تواند آن را پر کند. اما در دل همین اندوه، خانواده نقشی اساسی در تسکین و بازیابی دارد.

در شهرستانی کوچک در غرب کشور، مادری پس از مرگ پسرش، تصمیم گرفت برای نوه‌اش هم پدر باشد و هم مادر. او می‌گوید: «غم از دست دادن بچه، استخوان‌سوز است. اما دیدم اگر من زمین بخورم، بچه‌اش هم می‌افتد.»

خانواده در چنین شرایطی، گاهی جای روان‌درمانگر، گاهی حامی مالی، و گاهی حتی جای نهادهای حمایتی را می‌گیرد. آن‌چه این تاب‌آوری را ممکن می‌کند، پیوندهایی است که در روزهای عادی شاید چندان به چشم نیایند.

فقر ساختاری و نبود حمایت اجتماعی

گرچه خانواده در فرهنگ ایرانی همواره پایگاه اصلی تاب‌آوری بوده، اما این بار سنگین نمی‌تواند همیشه بدون آسیب باقی بماند. نبود بیمه بیکاری فراگیر، کمبود خدمات روان‌درمانی ارزان‌قیمت، نبود مرخصی مراقبتی برای پرستاری از بیمار خانواده، و افزایش هزینه‌های زندگی، تاب‌آوری را به چالش می‌کشد.

در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، ساختارهای حمایتی به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که بار بحران صرفاً بر دوش خانواده نیفتد. اما در ایران، همچنان خانواده اولین و گاه تنها پناهگاه فرد بحران‌زده است؛ چه بیکار باشد، چه بیمار، چه سوگوار.

رسانه‌ها و فرهنگ‌سازی تاب‌آوری

نقش رسانه‌ها در تاب‌آوری خانواده کمتر مورد توجه قرار گرفته است. بازنمایی کلیشه‌ای از خانواده‌های کامل و بی‌دردسر در سریال‌ها و برنامه‌ها، در تضاد با واقعیت روزمره بسیاری از خانواده‌هاست. به‌جای آن، بازگویی روایت‌های واقعی از خانواده‌هایی که از دل بحران‌ها عبور کرده‌اند، می‌تواند به الگوسازی مثبت کمک کند.

همچنین آموزش مهارت‌های تاب‌آوری از سنین پایین، چه در مدرسه و چه در رسانه‌ها، می‌تواند زمینه‌ساز نسلی باشد که در برابر بحران‌ها، نه فقط مقاوم، بلکه سازنده باشد.

سخن پایانی

تاب‌آوری خانواده، صرفاً یک واژه زیبا در متون جامعه‌شناسی نیست. واقعیتی است که هر روز در خانه‌های کوچک و بزرگ این سرزمین در حال رقم خوردن است. از مادری که تنهایی فرزندانش را بزرگ می‌کند تا پسری که پرستار پدر بیمارش شده، از پدری که بعد از بیکاری، با پیک موتوری خرج خانه را در می‌آورد، تا دختری که جای مادر از دست‌رفته‌اش را برای خواهر کوچکش پر می‌کند.

تاب‌آوری، با همه سادگی‌اش، نیرویی شگفت‌انگیز است. نیرویی که شاید اگر نبود، جامعه بارها و بارها از هم پاشیده بود. و شاید وقت آن رسیده که بیش از پیش قدر این ستون بی‌ادعا را بدانیم، تقویتش کنیم، و تنها نگذاریمش.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 4 =