محمود قوچانی

پیام خانواده - احترام آیت الله بهجت(ره) نسبت به پدرش زمینه رشد و ارتقای معنوی شد تا جایی که می‌توان یکی از دلایل تأیید معنوی ایشان را ادب در برابر پدر عنوان کرد.

در دوران حکومت رضاخان در ایران، مشکلاتی برای درس خواندن طلبه‌ها ایجاد شد. این مشکلات به اندازه‌ای بود که تعداد زیادی از طلبه‌ها و علما ناگزیر شدند برای تحصیل، به حوزه علمیه نجف یا کربلا بروند. همان دوران بود که آیت‌الله شیخ عباس قوچانی هم از مشهد بار سفر به سوی نجف اشرف بست. بیست و چند سال بیشتر نداشت، اما در پی مربی و استادی بود تا او را در امور معنوی راهنمایی کند. در حین همین جست‌وجوها بود که جوانی را در کنار حوض مدرسه علمیه نجف مشغول وضو گرفتن دید. بارها پیش از آن هم رفتار و منش او را دیده و متوجه شده بود که با دیگران تفاوت دارد. جلو رفت. خودش را معرفی کرد و برای پیدا کردن مربی کمک خواست. آیت‌الله بهجت(ره) همان جوان خوش‌رفتاری بود که نظر آیت‌الله قوچانی را به خود جذب کرده بود. به این ترتیب دوستی چندین ساله این دو عالم عارف از همان زمان شروع شد و آیت‌الله قوچانی به راهنمایی آیت الله بهجت به درس عارف کامل، آیت‌الله قاضی، راه پیدا کرد.

حجت‌الاسلام و المسلمین محمود قوچانی، فرزند آیت الله شیخ عباس قوچانی، راز دوستی عارفانه آیت‌ الله بهجت و آیت‌الله قوچانی را به‌دست آورد. فرزند آیت‌الله شیخ عباس قوچانی به نقل از پدر درباره شیوه زندگی آیت‌الله بهجت در دوران حضور و تحصیل در کربلا می‌گوید: پدرم می‌گفت تمام مسیرها را با هم رفت و آمد می‌کردیم اما حجره‌های ما جدا از هم بود. شب‌ها که از درس به حجره برمی‌گشتم، مشغول مطالعه می‌شدم؛ اما می‌دیدم که آقای بهجت به محض اینکه به حجره برمی‌گشت، در ظاهر می‌خوابید و اصلاً چراغ را روشن نمی‌کرد! با خودم فکر می‌کردم شاید می‌خواهد صبح زود بیدار شود تا تهجد طولانی‌تری داشته باشد. اما با وجود رفاقت زیادی که با هم داشتیم، بعد از شش ماه متوجه دلیل این کار ایشان شدم. آیت‌الله بهجت نفت نداشت تا چراغ را روشن کند و چون نمی‌خواست از دیگران نسیه بگیرد، به گونه‌ای رفتار می‌کرد که من به عنوان دوست و رفیق صمیمی او متوجه مشکل او نمی‌شدم. گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام و المسلمین قوچانی ترتیب داده شد که به این قرار است:

آغاز آشنایی دو عالم وارسته

نحوه آشنایی پدرتان، آیت‌الله شیخ عباس قوچانی، با آیت‌ الله بهجت به چه صورت بود؟

پدرم، آیت‌الله شیخ عباس قوچانی، زمانی که در حوزه علمیه مشهد بود، در کنار تحصیلات حوزوی خود در جست‌وجوی افرادی بود که بتوانند ایشان را در جهت تزکیه نفس و مقامات معنوی یاری کنند. بعد از اینکه در حدود سن 27 سالگی از مشهد به نجف اشرف هجرت کرد تا بتواند در آن شهر تحصیل کند، حجره‌ای را در مدرسه سید کاظم یزدی رحمه‌الله گرفته بود.

پدرم تعریف کرده بود که در میان طلبه‌ها، آقایی بودند که از لحاظ رفتار و روش با بقیه طلبه‌ها تفاوت داشتند. یک روز در کنار حوض مدرسه مشغول وضو گرفتن بودند که به کنار ایشان رفتم و گفتم اگر شما از نظر مسائل اخلاقی و معنوی از مربی و استادی بهره می‌برید، به من هم معرفی کنید تا بتوانم از ایشان استفاده کنم. ایشان که همان آقای بهجت بودند، نگاهی کرده و قبول کردند. فردای آن روز قرار شد تا پدرم به همراه آیت‌الله بهجت راهی درس آیت‌الله قاضی شوند. از همان زمان آشنایی و دوستی این دو عالم عارف شروع شد.

این دوستی و رفاقت به اندازه‌ای بود که پدرم تعریف می‌کرد از آن روز به بعد، هر روز در کنار یکدیگر به درس‌های حوزه و درس آیت‌الله قاضی می‌رفتیم. یعنی تمام مسیر حجره تا منزل ایشان و حرم را با هم طی می‌کردیم.

شرکت در درس آیت الله قاضی

شرکت در درس آیت‌الله قاضی چه مدت طول کشید؟

پدرم 14 سال در درس آیت‌الله قاضی در شهر نجف بودند؛ یعنی تا پایان عمر آیت‌الله قاضی. اما آیت‌ الله بهجت که قبل از پدرم در درس آیت‌الله قاضی شرکت کرده بودند، به دلایلی زودتر به ایران آمدند و دیگر به نجف برنگشتند.

شاگردانی در مرتبه اجتهاد

تعداد قابل‌توجهی از شاگردان آیت‌الله قاضی مانند آیت‌ الله بهجت در مقام اجتهاد بودند. دلیل این امر را از پدرتان شنیده بودید؟

پدرم جواب این پرسش را از آیت‌الله قاضی نقل کرده بودند که ایشان فرموده بود وقتی یک سالک وارد مسیر عرفان می‌شود، امکان دارد که عوالم برزخی برایش آشکار شود. به عنوان مثال می‌تواند باطن مردم را تشخیص بدهد. در این شرایط اگر سالک، مجتهد نباشد و بخواهد از مرجعی تقلید کند، دچار مشکل می‌شود؛ به همین دلیل شاگردان خود را تشویق می‌کردند که برای رسیدن به درجه علمی اجتهاد تلاش کنند.

سبک زندگی آیت الله بهجت در نجف

در آن زمان نحوه زندگی طلبه‌ها، به‌خصوص آیت‌الله قوچانی و آیت‌الله بهجت در نجف چگونه بود؟

پدرم مسائل جالب و عجیبی در رابطه با همراهی و همسویی با آیت‌ الله بهجت نقل می‌کرد. به عنوان مثال گفته بود زمانی که تازه وارد نجف شده بودم، شهریه‌ای از علمای حوزه علمیه نجف دریافت نمی‌کردیم. تنها چیزی که از حوزه استفاده می‌کردیم کمی خوراک از سوی مرحوم آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بود؛ ایشان که از مراجع شیعه در آن شهر بود، هر روز سه قرص نان به طلبه‌ها می‌داد.

البته پدربزرگ ما زمین‌هایی در اطراف قوچان داشت؛ به همین دلیل به‌جهت مالی و اقتصادی مشکلی نداشت؛ از این رو پنج‌شش ماه یک‌بار مبلغی را توسط زائرانی که از ایران به نجف می‌آمدند، به پدرم می‌رساند تا بتواند در نجف زندگی کند.

در همان دوران میان ایران و عراق ماجرای سیاسی درگرفت، به قدری که ایرانی‌ها نمی‌توانستند به سادگی برای زیارت عتبات عالیات در عراق رفت و آمد کنند. این ماجرا حدود دو سال طول کشید و در این مدت پدرم هیچ پولی نداشت. البته سنت حسنه‌ای در آن زمان در میان مردم و کسبه شهر نجف رایج بود به این صورت که روحیه نسیه دادن به مردم را داشتند. یعنی مبلغ کالای فروخته شده را همان روز در دفتر خود یادداشت می‌کردند، اما پول آن را گاهی تا دو سال بعد از مشتری می‌گرفتند و در این مدت حتی یک‌بار هم پول خود را مطالبه نمی‌کردند.

نحوه مواجهه آیت الله بهجت با مشکلات اقتصادی

به این ترتیب بخشی از مشکلات اقتصادی طلبه‌های نجف حل می‌شد!

همین طور است. در آن زمان پدرم نفت، شربت سکنجبین، چای و شکر را از یکی از کاسب‌ها نسیه می‌گرفت و تمام آن دو سال را با همین چند کالا زندگی کرد.

ایشان درباره شیوه زندگی آیت‌الله بهجت در آن زمان تعریف می‌کرد که تمام مسیرها را با هم رفت و آمد می‌کردیم اما حجره‌های ما جدا از هم بود. شب‌ها که از درس به حجره برمی‌گشتم، مشغول مطالعه می‌شدم. اما می‌دیدم که آقای بهجت به محض اینکه به حجره برمی‌گشت، در ظاهر می‌خوابید و اصلاً چراغ را روشن نمی‌کرد! با خودم فکر می‌کردم شاید می‌خواهد صبح زود بیدار شود تا تهجد طولانی‌تری داشته باشد. اما با وجود رفاقت زیادی که با هم داشتیم، بعد از شش ماه متوجه دلیل این کار ایشان شدم. آیت‌الله بهجت نفت نداشت تا چراغ را روشن کند و چون نمی‌خواست از دیگران نسیه بگیرد، به گونه‌ای رفتار می‌کرد که من به عنوان دوست و رفیق صمیمی او متوجه مشکل او نمی‌شدم.

مقامات فوق‌العاده معنوی

پدرتان به عنوان دوست صمیمی آیت الله بهجت، درباره کرامت‌های ایشان نکته‌ای را برای شما تعریف کرده بودند که دیگران از آن بی‌اطلاع باشند؟

بله؛ پدرم مسائل فوق‌العاده‌ای در مورد سیر و سلوک و مقامات بیان می‌کرد اما به طور مستقیم اسم آیت‌الله بهجت را نمی‌برد؛ البته از شواهد و قراین متوجه می‌شدم که منظور ایشان است.

به عنوان مثال تعریف می‌کرد که یکی از شاگردان آقای قاضی رحمه‌الله که به مقامات معنوی عالی رسیده بود، یک‌بار از من نذر شرعی گرفت که مطالبی را برای تو بیان می‌کنم به شرطی که قبول کنی شرعاً حق نداری این مطلب را برای کسی تعریف کنی. پدرم هم قبول کرد، اما بعد می‌گفت از این کار پشیمان هستم، چون گاهی مطلبی به زبان می‌آورم و شک می‌کنم که مبادا در نذرم اشکال وارد شود.

در عین حال گاهی مقامات یکی از شاگردان آیت‌الله قاضی را تعریف می‌کرد اما نام نمی‌برد، با وجود این با قراینی تصور می‌کنم که منظور آیت‌الله بهجت رحمه‌الله بود که به مقامات فوق‌العاده معنوی رسیده بودند.

ممکن است نمونه‌ای از این مقامات و کرامت‌ها را بگویید؟

آیت‌الله مصباح یزدی به نقل از پدرم، شیخ عباس قوچانی، گفته بود که کمترین کرامت آیت‌الله بهجت رحمه‌الله این است که بر شش طرف خود مسلط بوده و می‌دیدند. یعنی روبروی ایشان با پشت سر، بالا، پایین، چپ و راست تفاوتی نداشته است.

زمانی هم که پدرم از نجف به تهران آمده بود، از ایشان پرسیده بود که آیا آن حالات معنوی همچنان ادامه دارد؟ فرموده بودند بله.

 از خاطرات پدرتان گفتید. خود شما هم به دیدار آیت الله بهجت می‌رفتید. نحوه رفتارشان با شما، به عنوان فرزند یکی از دوستانشان، چطور بود؟

آیت الله بهجت رحمه‌الله لطف و عنایت فوق‌العاده‌ای به من داشتند. معمولاً وقتی به خدمت ایشان می‌رفتم، پرسش‌هایی در ذهن داشتم و می‌خواستم از ایشان جواب بگیرم. ایشان شروع به گفتن ماجراهایی از علما می‌کردند و در بیان دو سه ماجرا، جواب سؤالات من را می‌گفتند.

کسب معرفت در اثر اطاعت از پدر

گفته شده زمانی که آیت‌الله بهجت و آیت الله قوچانی در درس آیت الله قاضی شرکت می‌کردند، شخصیت آیت‌الله قاضی به‌درستی شناخته نشده بود. این مسئله برای شاگردان ایشان، ازجمله آیت‌الله بهجت، ایجاد مشکل می‌کرد؛ چون افرادی در آن زمان بودند که از روی جهالت و یا هر دلیل دیگری مشکل‌تراشی می‌کردند. آیا در این مورد مطلبی از پدر بزرگوارتان شنیده بودید؟

بله. پدرم، آیت‌الله قوچانی، ماجرایی را تعریف کرده بود که در همین رابطه برای آیت‌الله بهجت ایجاد شد. ماجرا از این قرار بود که آیت‌الله بهجت در درس آیت‌الله قاضی شرکت می‌کرده و علاوه بر تلاش‌های علمی پیگیر و بالایی که داشتند، در زمینه معنویت و عرفان هم به مقامات بالایی دست پیدا کرده بودند.

عده‌ای از افرادی که تحمل چنین پیشرفت‌هایی را از سوی ایشان نداشتند، به پدر ایشان نامه می‌نویسند و به دروغ خبر می‌دهند که فرزندت با شخصی به نام آقای قاضی آشنا شده و به همین دلیل مشغول مستحبات شده که احتمال دارد از درس بازبماند. پدر آیت‌الله بهجت هم از این خبر ناراحت شد و برای فرزندش نامه‌ای می‌نویسد و ضمن تشویق ایشان به ادامه درس، اعلام می‌کند که راضی نیستم مستحبات را انجام بدهی.

آیت‌الله بهجت نامه را به خدمت آیت‌الله قاضی می‌برد و ایشان را در جریان دستور پدر قرار می‌دهد. آیت‌الله قاضی هم می‌گوید که اطاعت از پدر واجب است؛ به همین دلیل ایشان را به سکوت دعوت می‌کند.

به این ترتیب، آیت‌الله بهجت سکوت اختیار کرده و هیچ نگفتند تا زمانی که پدرشان از دنیا رفت؛ یعنی در زمان حیات پدرشان فقط واجبات را انجام می‌دادند، مثلاً نماز می‌خواندند بدون اینکه مستحبی را به‌جا بیاورند؛ البته مدتی بعد پدرشان نامه نوشت که مستحبات معمولی را انجام بدهد.

آیت‌الله قوچانی که در تمام این مدت با آیت‌الله بهجت در ارتباط بود، می‌گفت که در زمان سکوت ایشان، درهایی از ملکوت و معنویت به رویشان باز شد که وقتی از آن به من خبر دادند، ملزم شدم تا به کسی نگویم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =