به گزارش پیام خانواده یکی از دغدغههای خانواده رای اولیها در ایام انتخابات این است که آیا فرزندشان برای گرفتن یک تصمیم مهم آمادهاست؟ آیا او اعتقادات سیاسی درست و پختهای دارد؟ آیا ارزشهای انقلاب اسلامی که برای پدر و مادر او مهم بودهاست برای او نیز مهم شدهاست. آیا رای او در راستای ارزشها و اهداف انقلاب اسلامی خواهد بود یا اینکه صرفا میخواهد یک کنش سیاسی ساده داشته باشد تا احساس بزرگی کند. آیا آنها باید برای تربیت سیاسی و عقیدتی او باید کاری انجام میدادند و آیا فرزندشان میتواند در جمعی به تنهایی از عقاید خودش دفاع کند؟ به همین بهانه سراغ خانم «رباب آرویی» مشاور خانواده و فرزندپروری رفتیم تا ببینیم یک خانواده چطور میتواند عقاید سیاسی که حاصل از مطالعات و ارزشهای فکری خودش بوده را به فرزندش منتقل کند.
پدر و مادر از بدو تولد فرزندشان را برای زندگی کردن آموزش میدهند. مثلا به او میآموزند چگونه غذا بخورد. چگونه قاشق دست بگیرد. چگونه راه برود. چگونه لباس تن خودش کند. اما گاهی میخواهند اعتقادات و ارزشها و آرمانهایشان را منتقل کنند. این آموزش نیازمند چه پیشزمینهای است؟
یک نکته اساسی وجود دارد که در همه زمینهها از اخلاقی و سیاسی گرفته تا اجتماعی و اعتقادی و... بسیار مهم است. و آن نکته این است که رابطه والد و فرزند از بدو تولد باید یک رابطه قوی دوستانه باشد.
اما چگونه از بدو تولد این کار را کنیم؟ میگویند در ماههای ابتدایی تولد کودک، مادر باید در خدمت او باشد. زیرا نوزاد در آن زمان با حضور مادر بسیار احساس امنیت میکند و متوجه میشود وقتی نیازی دارد، سریع نیازش را برطرف میکنند. این رفع شدن سریع نیازهایش باعث میشود که رابطه والد و فرزند قویتر شود.
در روایتی داریم که هفت سال اول، بچهها رییس هستند، یعنی اینکه بیشتر توانمان را به کار ببریم تا به آنها چشم بیشتری بگوییم. تا در هفت سال دوم که هفت سال ادبشان هست، اطاعتپذیری بیشتری داشته باشند و آنها به ما چشم بگویند.
در کل هر انتقال عقایدی از جانب والدین به فرزندانشان در گرو این است که پدر و مادر بتوانند یک رابطه عاطفی خیلی خوب با فرزند خود برقرار کنند.
چگونه در مسیر تربیت و بزرگ شدن کودک این رابطه عاطفی خوب برقرار میشود؟
باید راههای ارتباط مؤثر را پیش بگیرند و به این ارتباط مؤثر اهتمام بورزند. مثلاً والد هنگام صحبت کردن با فرزندش، در چشمان او نگاه کند و چشمش به گوشی و تلویزیون و غذا پختن و... نباشد. نگوید « تو صحبت کن من میشنوم.». اینها آن ارتباط مؤثر را از بین میبرند. یا مثلاً موقع صحبت کردن با فرزند، دستان او را در دستان خود بگیرد تا انتقال انرژی والد به فرزند باعث شود رابطه عاطفی خوبی برقرار شود.
نکته بسیار مهم در ارتباط برقرار کردن با فرزند، مخصوصاً در سنین نوجوانی این است که تا جایی که خط قرمزی را زیر پا نگذاشتهاند با آنها همراه شویم تا زمانی که آنها باید با ما همراهی کنند، این کار را بکنند.
مثلاً دختر نوجوانی که میخواهد به مهمانی، استخر، تفریح و... برود، مادر با او مخالفت نکند. یا مثلاً والدین با فرزند خود به سینما بروند، مخصوصاً پدر ارتباط خوبی با دخترش برقرار کند.
وقتی در جایی که آنها نیاز دارند به نیازشان پاسخ مثبت بدهیم و همراهشان باشیم، آنها هم در اعتقادات ما با ما همراهی خواهند کرد. این گام است.
حالا این ارتباط عاطفی قوی چه طور منجر این میشود که من بتوانم ارزشها و آرمانهای عقیدتی سیاسیام را به فرزندم منتقل کنم؟
اول اینکه باید حواسم باشد در دوران نوجوانی مستقیماً به او نگویم «اینطور باش، آنطور باش.». این اصلا درست نیست. اگر من از کودکی فرزندم با او رابطه عاطفی خوبی برقرار کرده باشم و اعتمادسازی کرده باشم، یعنی طوری با او رفتار کرده باشم که او به من اعتماد کند و حرف مرا خوب گوش کند، کافی است. مثلاً وقتی دارم میروم بیرون و قصدم رفتن به بازار است اما به فرزندم میگویم دارم میروم دکتر. در عین حال بچه بو برده که قصد من بازار است و اصرار میکند که با من همراه شود و پس از همراه شدن با من متوجه میشود به او دروغ گفته بودم و نمیخواستم دکتر بروم. این اعتماد بین فرزند و والد را از بین میبرد و وقتی این اعتماد از بین برود، در نوجوانی نمیتوانیم به خوبی اعتقادات را به او منتقل کنیم و این فرصت را از دست میدهیم. بالاترین کاشت ما در دوران هفت سال اول کودکی فرزندانمان است. هرچه در هفت سال اول من بتوانم خوب با فرزندم اعتمادسازی کنم، امنیتش را برقرار کنم، به او احترام متقابل بگذارم، ارتباط مؤثر با او داشته باشم، بچه من در هفت سال دوم و هفت سال سوم (که دیگر وارد سنین نوجوانی میشود و شرایط خاص دوران نوجوانی را سپری میکند و خیلی احتیاج دارد که من با او همراه شوم)، خوب با من همراهی میکند. در بحث سیاست هم همین موضوع مطرح است.
در شکل سیاسی میتوانید مثال بزنید؟
مثلاً من وقتی تلویزیون را روشن میکنم و میبینم مقام معظم رهبری دارند صحبت میکنند، این برایم مهم باشد و واکنش نشان بدهم و بگویم که بچهها آرام باشید من میخواهم به سخنان ایشان گوش کنم.بزرگان کشور مخصوصاً رهبر معظم انقلاب را به درستی مورد خطاب قرار بدهم. از همان دوران کودکی فرزندانم خیلی دقیق حواسم باشد در صحبت کردنم، در خطاب قرار دادنم و... دقت کنم و فرزندم بداند که برای پدر و مادرش خیلی مهم است که به صحبتهای رهبری گوش بدهند. یا علاقه خود به ولایت را به فرزندم بطور غیر مستقیم منتقل کنم. یعنی طوری در خانه صحبت کنم که او بفهمد من به ولایت و رهبری علاقهمندم. برای انتقال صحیح مواضع سیاسی به فرزند هم در بحثهای سیاسی درمورد گرایشهای سیاسی، حواسم باشد چگونه صحبت میکنم و در صحبتهایم منصف باشم. دقت کنم بچهبازی درنیاورم و بخاطر چیزهای بیخود از بقیه گرایشهای سیاسی ایراد نگیرم.اینگونه فرزند من هم میتواند به راحتی این مسائل را هضم کند. بچهها کاملاً این موارد را درک میکنند، میفهمند و خوب دقت میکنند. علیرغم اینکه من فکر میکنم بچه مشغول بازی است، دارد درس میخواند و حواسش نیست، ولی زمانی که من با همسرم درباره مسائل سیاسی صحبت میکنیم، او خوب گوش میکند و خط میگیرد.
تبعیت از پدر و مادر در کودکی منطقی به نظر میرسد. اما در نوجوانی چطور؟ اینگونه رفتارها در سنین نوجوانی که سن لجبازی و استقلالطلبی نوجوان است به چه شکل ادامه مییابد؟
اگر من در گام اول که همان ارتباط مؤثر و اعتمادسازی و احترام متقابل است به خصوص در کودکی اعتماد فرزندم را جلب کنم، او هم وقتی گرایشهای سیاسی من را میبیند با من قدم قدم همراه میشود و رشد میکند. باید حواسم باشد که مرتب به او رزق درست برسانم، زیرا ممکن است در سنین نوجوانی در مدرسه یا در جمع دوستانش با کسانی که خط سیاسی متفاوتی دارند همصحبت شود و به سمت آنها گرایش پیدا کند. ولی وقتی از ارتباطش با من مطمئن باشد و بداند به او دروغ نمیگویم، قطعاً در همان چارچوبی که من هستم، وارد میشود. ولی اگر بخواهم با او کلکل کنم، مدام به او گیر بدهم، دعوایش کنم، حتی اگر خط سیاسی من بسیار درست هم باشد، با من لج میکند و همراهم نمیشود. اینگونه زمینه مشکلات زیادی را برای فرزندم فراهم کردهام، زیرا ممکن است جذب خط سیاسیای شود که درست نیست. و چه بسا همان لج و لجبازی انتخابهای بعدی زندگیاش را هم تحتالشعاع قرار دهد. از انتخاب رشته دانشگاهیاش تا انتخاب همسر و شغلش.لذا گام اول خیلی خیلی مهمتر از گام دوم است.
من تحلیلهای سیاسیام را خیلی قشنگ و خیلی عالمانه باید به او منتقل کنم و نه از روی هوا و هوس و احساسات و...
اگر من مستدل و با کلمات درست با او صحبت کنم، وقتی وارد جامعه میشود و مثلاً در دانشگاه با اساتیدی که خط سیاسی مخالفی دارند مواجه میشود، در برابر صحبتهای عالمانه و یا صرفاً سخنوری خوب آنها به راحتی کوتاه نمیآید.