ایلیا تهمتنی هنرمند عرصه هنرهای تجسمی با یک اثر در نمایشگاه گروهی کاریکاتور با عنوان هشتاد و دو میلیون در گالری ثالث حضور دارد که تا سه شنبه ۱۸ خرداد در این گالری به نشانی تهران، کریم خان زند بین ایرانشهر و ماهشهر شماره ١٤٨ برپاست که به بهانه این نمایشگاه گفتگویی تفصیلی با این هنرمند انجام دادیم.
درباره اثر خود در نمایشگاه ۸۰ میلیون بگویید
من یک کار در قالب طنز سیاه در این نمایشگاه داشتم که در واقع یکی از آثار مجموعه هایم با عنوان اصالت ذهن است. این اثر تصویر کشتی گیری به ظاهر مغلوب است که داور دست بریده او را به نشانه بُرد بالا برده است، هرچند ترجیح می دهم تفسیری از کارهایم ارائه ندهم چرا که این موجب محدود شدن فرصت برداشت آزاد مخاطب میشود اما یکی از تفسیرهایی که می توان ارائه داد این است که گاهی دردها و مصائب انسان، به اعتبار گذر زمان می تواند نشان و بُروزی از پیروزی او باشد.
حال و هوای اثر به کارهای اردشیر محصص شبیه است. آیا این هنرمند روی شما تاثیر داشته است؟
تاثیر گرفتن همیشه رخداد منفی نیست و گاهی اجتناب ناپذیر است، خصوصاً اینکه از شخصیتی همچون استاد اردشیر محصص باشد که مسلماً از لحاظ فکری و تکنیکی بروی چند نسلِ بعد از خودش تاثیر داشته است ولی چنانچه این تاثیر وجود دارد خواسته من در روند کاری ام، گذاری است به سمت هویت هنری مستقل.
آیا مفاهیم آثارتان کنشی ناشی از تجربه زیسته و جغرافیای شماست؟
به نظر من هنرمند نباید در بندِ مکان و یا زمان باشد. در فلسفه حافظ مبحثی با عنوان رندی وجود دارد و در حقیقت هنرمند نیاز به آن رندی دارد که بتواند آن معنایی که دنبالش است را بیان کند. موقعیت جغرافیایی نباید حجابی بر معنامندی اثر هنرمند بگستراند. محدودیت ها همه جا هست و فقط متعلق به سرزمین ما نیست.
معتقد هستید که هنرمند در اتمسفر جهان وطن دست به تولید می زند؟
در مبحث جهان وطنی؛ انسان باید نخست ریشه خودش را دریابد و در گام بعد تلاش کند ریشه خود را در بستری جهانی بگستراند. باید پایبند به خاکمان باشیم، هر گیاهی در خاک خودش بهتر رشد میکند. در عین حال ما داریم در مورد معنا صحبت میکنیم. معنا محدود به زمان یا مکان نمی شود. در حقیقت ابر روایتهایی وجود دارد که در زمان ها، زبان ها و مکان های متفاوت، تنها شکل ظاهری آنها تغییر می کند، ولی کلیت مفاهیم بی تغییر باقی می مانند، برای مثال نمود ظلم را در همه جا می توانیم بیابیم ولی شکل ظهور آن متغیر است.
من در مرکز جهان خود ایستاده ام و متاثر از آن چیزهایی هستم که در اطراف و پیرامونم اتفاق میافتد. معانی، جهانشمول هستند و در واقع مرز مشخصی ندارند و منوط به جغرافیایی نیستند و به زمان مشخصی تعلق ندارند ولی میتواند بُروز خود را از پیرامون هنرمند، بازیابد و حاصل آن بازگویی حقیقتی صادق تر و معتبرتر خواهد بود.
حال و هوای آثار شما رویکردی انتقادی در بستر اجتماعی دارد که گواه بر مسئله مندی شماست. این جنس از آثار عمدتا جامعه و مردم را هدف قرار می دهد. به نظر شما بردن این آثار در گالری، به نخبه گرایی محدود نمی شود؟
هر هنرمندی به دنبال حجمی از مخاطب است. یک موقع آرتیست ترجیح میدهد کارش را به شکلی ارائه کند که بتواند به سود اقتصادی برسد و یک موقع میخواهد به شهرت برسد و یک موقع است که دغدغه انتقال پیامی را دارد و تعهدی اجتماعی را احساس میکند.
هدف هنرمند است که رویکرد نحوه ارائه اثرش را مشخص می کند. البته به کانسپت اثر نیز بستگی دارد و البته جامعه هدفی که در پی آن است، لذا بستر ارائه هر جایی می تواند باشد، مطبوعات، فضاهای مجازی، گالری یا دیوارهای شهر، هر فضایی که در جهت هدف اثر کارآمدتر باشد.
هرچند اولویت من اقتصاد هنر نیست اما فضای گالری نیز یک فرصت است. همچون فضاهای مجازی. شاید کسانی هستند که ترجیح می دهند فقط در گالری کار ببینند حضور در یک فضای هنری را تجربه کنند و در یک قاب بسته و بی واسطه در مواجهه با اثر هنری قرار بگیرند.
اما اینکه آیا گالریها مرز بندی ایجاد میکند یا باعث میشود تنها بخشی از جامعه مخاطب آنها قرار گیرند، به نظر من منافاتی ایجاد نمی کند. یعنی نمی تواند باعث محدودیتی در انتقال پیام شود و حتی یک فرصت برای ارائه و انتقال پیام است. شاید بهتر باشد گالری ها روندی را پیش بگیرند که مخاطب گسترده تری را جذب کنند، گالری ها در هر کشوری فضاهای فرهنگی مهمی هستند که می توانند در صورتی که برخی اهداف بیهوده شان را کنار بگذارند با سیاستی درست، جامعه گسترده تری را جذب کنند و در ارتقاء و کمال فرهنگ انسانی نقش مهمی ایفا کنند.
نقش رسانه های اجتماعی به ویژه پلتفرم های تصویر بنیان همچون اینستاگرام را در ارائه آثار هنرمندان چگونه ارزیابی می کنید؟
خب این پرسش، بحث گسترده ای می طلبد. هر رسانهای دو لبه دارد. بعد مثبت آن فراهم آمدن فرصتی ست که هنرمند را بی نیاز به گالری و یا یک مکان فیزیکی برای نمایش آثارش می سازد و به راحتی می تواند کارهایش را آپلود کند و پیش چشم مخاطبانش قرار دهد و بی واسطه واکنش ها را دریافت کند که وجه مثبت فضای مجازی است.ولی بُعد دوم و منفی ای هم هست، ابتذال! حجم بالای تصاویری که تولید میشود سبب می شود که مواجهه مخاطب نیز سطحی شود و حاصلش در بلند مدت می تواند قربانی شدن تصویر باشد. چون فرصت تعمق کمتری وجود دارد، در این فضا با حجم گسترده ای از اطلاعات و تصاویر مواجه هستیم و به راحتی تصاویر فاخر در میان تصاویر مبتذل و نازل محو می شود و از بین می رود.
در عین حال یک اتمسفر شارلاتانی ایجاد می کند. کسانی که بهتر میتوانند از این ابزار رسانهای استفاده یا سوءاستفاده کنند مورد اقبال بیشتری قرار می گیرند هر چند محتوای نازل تری ارائه کنند. تکثر انتشار، نگاه غالبی را ایجاد می کند که مخاطب بر تصاویر کم اهمیت متمرکز می شود و از تصاویر مهم تر غافل میماند. همچنین ما در دوران وانمودها (Simulation)هستیم که دیگر تصویر ارزش و اعتبارش را از واقعیت نمی گیرد و حقیقت مخدوش شده است، بنابراین این تهدید جدی تر به نظر میرسد.شاید اگر وجه مثبت و منفی را در کفه ترازو بگذاریم در نهایت وجه منفی بچربد. حداقل در گذر زمان این ثابت خواهد شد، اگر تا کنون ثابت نشده باشد.
مدیوم کتاب همواره برای ارائه شما جدی بوده است اما مخاطب کتاب همچنان رو به کاهش هست. آیا می شود مخاطب را ترغیب به تماشای آثار هنری در حوزه نشر کرد؟
امروز ما در یک سیستم اجتماعی زندگی میکنیم. یک نظام عرضه بر حسب تقاضا؛ رسانه ها و جریان های فرهنگی نیازمندی ایجاد میکنند و جامعه به سمت آن نیاز پیش می رود. یعنی ما امروز در جامعه ای هستیم که احساس احتیاج به کتاب وجود ندارد. نمیتوانیم بگوییم که مقصر ناشر است، پخش کننده و یا مولف است. متاسفانه در شکل جهانی هم چنین است. امروز احساس میکنیم آن فرصت و ارزشمندی وجود ندارد که افراد بخواهند کتاب را در سبد خانوار قراردهند. در این نظام نامطلوب نیازهای برساخته ای را برای افراد نمایش می دهند. ما همان قدر که برای اینترنت روزانه خود هزینه می کنیم با درصد پایینتری میتوانیم کتاب داشته باشیم. احساس عدم نیاز جامعه به این کالای مهم فرهنگی مهمترین علت کاهش تیراژ کتاب است. باید ریشه یابی کنیم چرا ما اینقدر نسبت به کالایی به اسم کتاب بی رغبت هستیم. اگر کنترل را برداریم و شبکه های تلویزیونی را بالا و پایین کنیم از سطح ابتذال برنامه های داخل و خارج از کشور می توانیم بفهمیم که یکی از علت های مهمی که ما دیگر نیازی به کتاب احساس نمی کنیم، از کجاست. بیش از پیش، امروز شهروند ایرانی نیاز به اندیشیدن را در خودش از دست داده است و در واقع ترجیح میدهد که خود را درگیر فکر کردن نکند.
به نظر شما مشکل انفعال هنرمندان، نسبت به مناسبات کنونی که به آن اشاره کردید را در کجا باید جستجو کرد؟
من مقصر را بیش از سیاستگذاران کلان فرهنگ و هنر و یا مدیریت اقتصاد هنر چه در بخش خصوصی و چه بخش دولتی، خود مولفان و تولیدکنندگان هنری می پندارم. به نظر من کسی که کار هنری می کند اول از همه باید از خودش بپرسد که چرا دارد کار هنری میکند، اگر به دنبال صرف رسیدن به معاش است فکر می کنم راه درستی را انتخاب نکرده است.
حرفهای بودن هنر را در این قالب نمیبینم که کار بفروشم. چون در این حالت من اثرم را به یک کالای اقتصادی محض تبدیل کرده ام. این نظر شخصی من است و شاید خیلیها به این معتقد نباشند و شاید بگویند که از سر شکم سیری گفته میشود.
هنرمند بودن یک حرفه نیست. هنرمند بودن یک روش زیستی است. روشی برای دیدن و اندیشیدن و زیستن است و در حقیقت یک اجبار است. کسی که هنرمند است به این معنی است که نمی تواند خلق نکند. در هر شرایطی باید خلق کند. سانسور باشد، باید خلق کند. مشکل اقتصادی باشد، باید خلق کند. از نظر من این تعریف هنرمند است، ولی کسی که بخواهد یک روز بگوید مشکلات اقتصادی باعث میشود من نتوانم بوم بخرم و کار کنم. یک روز بگوید مشکل سانسور باعث میشود که من نتوانم کار کنم. از نظر من آنها تنها شاغل هنری هستند و در واقع شخصیت هنرمندانه ندارند.
هنر برای رسیدن به معاش نتیجه خوبی ندارد. حتی اگر به یک کالای اقتصادی پول ساز بدل شود و رفع نیاز مالی هم شود ولی در واقع این مسیر چون منشا اشتباهی دارد نتیجه بیهوده ای به بار خواهد آورد و عملی مذبوحانه است.
با این صورتبندی، آیا در حال حاضر هنرمند داریم؟
هر چند ما در زمان و مکانی هستیم که تعداد هنرمندان، کمتر از شاغلان به هنر هست ولی این یک واقعیت مستمر در طول تاریخ است. در تاریخ هنر اسم هنرمندانی می ماند که علاوه بر خلاقیت و شناخت و سواد، روش زیست آنها هنرمندانه بوده است. امروز وقتی سری می چرخانم این دغدغه زیست هنرمندانه را نمی بینم. بیشتر چیزی که به چشم می آید شاغلین و تولیدکنندگان کالای هنری است. هر جا نگاه می کنم بحث اقتصاد هنر است. بحث بازارها و حراج های هنری. بحث هایی که به نظر من اولویت هنر نیستند.
ایلیا تهمتنی متولد 1359 شیراز و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر و معماری تهران مرکز است که حضور در بیش از چهل نمایشگاه انفرادی و گروهی،کسب بیش از ده عنوان از فستیوال های داخلی و خارجی در کنار انتشار بیش از پانزده جلد کتاب، اجرای چندین پرفومنس و ساخت ده ویدیو و فیلم کوتاه بخشی از فعالیت های این هنرمند است.
انتخاب، ترجمه و تصویرسازی مجموعه ای با عنوان «پروازی بدون ملودی و بیست داستان دیگر از ادبیات پیشرو ایتالیا» توسط انتشارات مروارید؛ آخرین کتاب منتشر شده از این هنرمند است.