فاطمه

پیام خانواده - در میان آثار شعرای فارسی زبان، به ویژه قرن نهم و دهم به بعد، نمونه‌های زیادی در قالب‌های متنوع‌ درباره مقام و فضل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌توان دید.

در میان شعرای فارسی زبان، اشارات بسیاری به نام و مقام حضرت زهرا سلام الله علیها شده است، از ناصرخسرو گرفته که در قصیده‌ای می‌گوید:

شمس وجود احمد و خود زهرا

ماه ولایتست ز اطوارش

دخت ظهور غیب احد احمد

ناموس حق و صندق أسرارش

هم مطلع جمال خداوندی

هم مشرق طلیعه انوارش

این گوهر از جناب رسول الله

پاکست و داور است خریدارش

کفوی نداشت حضرت صدیقه

گر می‌نبود حیدر کرارش

جنات عدن خاک در زهرا

رضوان ز هشت خلد بود عارش

رضوان به هشت خلد نیارد سر

صدیقه گر به حشر بود یارش

باکش ز هفت دوزخ سوزان نی

زهرا چو هست یار و مددکارش...

تا سعدی شیرازی که خدا را به حق فرزندان فاطمه سلام الله علیها سوگند می‌دهد، تا بر قول ایمان و بر دین رسول الله عمرش به سر بیاید:

خدایا به حق بنی فاطمه

که بر قول ایمان کنم خاتمه

اگر دعوتم رد کنی ور قبول

من و دست و دامان آل رسول

و سنایی در قصیده معروفش که در پاسخ سلطان سنجر سروده پس از ابیات فراوان در مقام امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام:

من سلامت خانه نوح نبی بنمایمت

تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن

شو مدینه علم را در جوی و پس دروی خرام

تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن؟

چون همی دانی که شهر علم را حیدر دَرَست

خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن

کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین

دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن

به غصب فدک اشاره می‌کند و این کار را برابر خروج از دین رسول خدا قلمداد می‌کند و این‌طور می‌گوید:

مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد

حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن!

کُفوی نداشت حضرتِ صدّیقه، گر می‌نبود حیدرِ کرّارش

ابن حسام خوسفی

در اشعار شعرای قرن نهم و دهم به بعد، نمونه‌های بیشتری از شعر در قالب‌های متنوع درباره مقام و فضل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌توان دید. یکی از این شعرا حسام خوسفی است. محمد بن حسام الدین خوسفی معروف به ابن حسام، از شاعران قرن نهم هجری و همزمان با عهد شاهرخ تیموری است. او که در قصبه خوسف در چهار فرسنگی غرب بیرجند زاده شده و در همانجا چشم از دنیا رفته و به خاک سپرده شده، اشعار زیادی در نعت حضرت رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) سروده است. از او به جز دیوانش، خاورنامه ای به جا مانده که بر وزن شاهنامه فردوسی شامل ۲۵,۰۰۰ بیت دارد که در غزوات حضرت علی (ع) سروده شده است. این ابیات منتخبی از قصیده بلند او در مدح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست:

او پرده نشین حرم سید کونین

او سیّدة جیّدة مکه و بطحا

او دسته گل باغ ریاحین پیمبر

او دختر شایسته بایسته بابا

او تخت نشین حرم مسند یاسین

او سرو چمان چمن روضه طاها

بر مسند قدرش لب ناهید زمین بوس

بر خاک درش چهره خورشید جبین سا

سپس مقام آن حضرت را در مقایسه با انبیا بیان می‌کند و بعد به این معنا اشاره می‌کند که معیار بهشت و دوزخ دوستی و دشمنی با حضرت فاطمه زهراست، و پیشتر هم به شهادت امام حسن و امام حسین علیهما السلام و ورود صدیقه طاهره سلام الله علیها به عرصه محشر اشاره می‌کند:

زنبیل کش خانه قدر تو سلیمان

قندیل نِه گلشن بام تو مسیحا

هیزم شکن مطبخ فضل تو براهیم

قربانی پذرفته کیش تو ذبیحا

آن گلخن پرداخته دوزخ نیران

وین گلشن آراسته جنت مأوی

آن از پی اعدای تو کردند معین

وین از پی احباب تو کردند مهیا

با یاد تو چون نوش بود زهر هلاهل

بی یاد تو چون زهر بود نوش مهنا

بی پرتو مهر تو که آئینه روح است

هرگز نشود آینه مهر مصفا

با مهر تو امید که در روز عقوبت

آسان گذرد عاقبت عقبه عقبا

ز آن روز که از شومی شامیِّ سیه روی

بر عترت تو دست گشادند به غوغا،

از خاک جگرگون زمین لاله برآمد

از خون جگر گوشه تو بر دل صحرا

مهد تو در آرند به صحرای قیامت

فریاد تَظَلُّم شده تا حضرت اعلی

از جامه پر زهر حسن غاشیه بردوش

بر دوش دگر شسته بخون کسوت حمرا

آنجا که بر احباب گشایند در لطف

ابواب جهنم بگشایند بر اعدا...

کُفوی نداشت حضرتِ صدّیقه، گر می‌نبود حیدرِ کرّارش

حاجی محمد جان قدسی

در قرن یازدهم، حاجی محمد جان قدسی مثنوی بلندی در مدح حضرت زهرا سروده است. او در ابتدای جوانی در مشهد زندگی می‌کرد و به کسب و کار اشتغال داشت؛ بعدها وقتی به شاعری مشهور شد به هند و دربار شاه جهان رفت و آنجا مورد لطف او قرار گرفت و به قولی ملک‌الشعرای دربار او شد. وی در سرودن، غزل، قصیده مثنوی و رباعی بسیار توانا بوده است. قدسی در سال ۱۰۵۶ ه در هندوستان درگذشت و در مزار الشعرای کشمیر به خاک سپرده شد. ابیاتی از این شعر را می‌خوانیم:

فاطمه‌ای همسر شیر خدا

دخت نبی، شافع روز جزا

ای که تو بر آل کسا محوری

برسر زن‌های جهان افسری

بضعه پاک تن احمد تویی

طور لقا، جلوه سرمد تویی

شأن تو این بس که تو را داده اَب

ام ابیها لقب ای منتخب

نخل نبوّت ز تو شد بارور

باغ امامت ز تو شد پرشجر

مهر تو رخشان ز بلندای عرش

سفره تو گسترۀ عرش و فرش

علت غایی به دو عالم تویی

جوهره عالم و آدم تویی

کوثری و چشمه فیض خدا

از تو زند جوش زلال بقا

دور فلک تابع فرمان تو

خیل ملائک همه دربان تو

هستی ات آئینه «اللهُ نور»

مهر درخشنده «یوم النشور»

زهره و انسیه حورا تویی

نور دل سید بطحا تویی

صبر و رضا طفل دبستان توست

ریزه خور سفره احسان توست

دهر ندیده است چوتو دختری

هر چه بدیده است توزان بهتری

گرتونمی آمدی اندر وجود

کی اثر از عالم ایجاد بود؟

گشت نهان بر همه کس تربتت

تا بشناسند غم غربتت...

کُفوی نداشت حضرتِ صدّیقه، گر می‌نبود حیدرِ کرّارش

وصال شیرازی

میرزا محمد شفیع وصال معروف به «میرزا کوچک» از شاعران اوایل دوره قاجار است که در دوره جوانی مدتی سرگرم تحصیل ادب و خط و هنرهای زیبا و سیر در مقامات عرفانی بود. علاوه بر دیوانش، مثنویهای «بزم وصال» و «تکمله فرهاد و شیرین وحشی بافقی» از آثار او است. این بند از شعر او در تعزیت حضرت زهرا سلام الله علیهاست:

شاه رُسُل چو فاطمه گر دختری نداشت

بی شبهه آسمان حیا اختری نداشت

گر خلقت بتول نمی‌کرد کردگار

در روزگار شیر خدا همسری نداشت

از این دو گر یکی نه به هستی قدم زدی،

این یک به راستی زنی، آن شوهری نداشت

بی دختر پیمبر ما، عرصه حیا

مانند امتی است که پیغمبری نداشت

بی دختر پیمبر ما نوعروس دهر

خوش دلفریب بود؛ ولی زیوری نداشت

خاتون هفت پرده که در هشت باغ خلد

عصمت هر آنچه گشت چو او خواهری نداشت

الا که آن شفیعه محشر به راستی

تاب سخا و فقر علی دیگری نداشت

*

جهان‌ها فدای او و دو پور گرامی اش

و آن شوی تاجدار وی و باب نامی اش

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =