به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ عصر ایران نوشت:
محمد حسین آیرم یکی از جالب ترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران است که ماجراهایش به خصوص در زمان رضاخان و نقش کلیدیش در حذف مخالفان رضاخان شهرت بسیار دارد. اما او واقعا که بود و چه کرد؟
محمدحسین آیرم در سال ۱۲۶۱ تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی در تهران، در مدارس نظام قفقاز و روسیه تحصیلات خود را به پایان رساند و به نیروی قزاق پیوست. در سال 1280 خورشیدی و در نوزده سالگی وارد رسته پیاده شد. به نظر میرسد این انتخاب بیارتباط با تحصیلات او در روسیه و آشنایی با تشکیلات نظامی روس نبوده است. آیرم جوان قبل از انقلاب بلشویکی، یک سال در ارتش تزاری نیز به عنوان افسر خدمت کرده بود.
او از جمله افسرانی بود که برای تکمیل دوره آموزش خود به مؤسسات نظامی روسیه در مسکو و سن پترزبورگ رفته بودند. آیرم 10 سال پس از خدمت به درجه سرهنگی رسید. در اوایل خدمت، به آجودانی کلنل لیاخوف، فرمانده کل نیروی قزاق در ایران منصوب شد. وی در سمت آجودانی لیاخوف بود که این افسر روس در تیر 1287 مجلس شورای ملی را به توپ بست. آیرم در 1294 به مقام ریاست ستاد نیروی قزاق رسید. هنگام کودتای سوم اسفند 1299، آیرم در ایران نبود و بلافاصله از طریق بادکوبه به ایران بازگشت.
محمد حسین آیرم در اوایل تشکیل قشون متحد الشکل به ریاست قشون مازندران و استرآباد منصوب شد، اما یک سال بعد (۱۳۰۱) سرپرستی قشون گیلان هم به او واگذار گردید و جای علیاکبر درخشانی را در رشت گرفت. از این زمان به بعد آیرم با سمت رئیس تیپ مستقل شمال هر سه ایالت را تحت نفوذ نظامی خود داشت.
منابع انگلیسی انتصاب آیرم را به این سمت جدید با اهمیت تلقی و آن را اقدامی در جهت مقابله با فعالیتها و تبلیغات روسیه شوروی در نواحی یاد شده ارزیابی کردند. آیرم توانست اتحادیههای کارگری را منحل یا فعالیت آنها را خنثی کند؛ نشریات چپگرا را به تعطیلی بکشاند و با جاسوسی به محتوای مکاتبات مأموران سیاسی روس پی ببرد.
تحرکات و راهزنیهای ترکمانان در استرآباد و ناتوانی آیرم در دفع آنها موقعیت وی را متزلزل ساخت. ترکمنها راهها را مسدود میکردند، زنان را میربودند و به قتل و غارت مردم دست میزدند. بهطوری که هر روز خونهای زیادی بر زمین میریخت و اموال و نوامیس بسیاری به یغما میرفت. چون خبر به پایتخت رسید، رضاخان آیرم را مأمور ختم غائله ساخت.
مغضوب شدن نزد رضاخان
آیرم که مرد جنگ و درگیری و دشواریهای نظامیگری نبود در آغاز کوشید تا با دادن باج، اسیرانی را که در دست ترکمنها بودند رها کند و بهنحوی غائله را فرونشانَد ولی موفقیتی به دست نیاورد و ترکمنها استرآباد را چپاول کردند و حتی وسایل شخصی و اثاث خانه آیرم را به غارت بردند. شکست آیرم در این مأموریت موجب عزل او در ۱۳۰۴ شد و به پایتخت احضار گردید.
رضاخان پس از خبر یافتن از ماجرا سپهبد امیر احمدی را برای فروخواباندن شورش، روانه آذربایجان کرد. امیر احمدی در ظاهر برای عزل فرمانده لشکر و در باطن برای حفظ جان او و آرام کردن اوضاع ، آیرم را تحتالحفظ به تهران فرستاد و رضایت آیتالله انگجی را به دست آورد.
در تهران، آیرم تنزل رتبه یافت و جزو افسران احتیاط درآمد و مدتی بیکار ماند تا اینکه از طرف شاه، به ریاست دژبانی مرکز انتخاب شد. در سمتِ تازه آیرم کوشید تا خود را بیشتر به رضاخان نزدیک کند. در این سالها، یعنی در فاصلهی سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸ ریاست بازرسی ارتش و ریاست بازرسی پلیس را عهدهدار بود. او در تعقیب مقصود خود، دوستان قدیمی خویش را ـ یعنی کسانی چون سرتیپ مرتضیخان یزدانپناه و فرجالله بهرامی ـ که او را برکشیده بودند، نزد شاه متهم میساخت. سعایتهای پی در پی او مؤثر واقع شد و توانست خود را بیشتر به رضاخان نزدیک سازد.
در دوران ریاست او بر نظمیه، بسیاری از رجال قدرتمند که مغضوب شاه بودند، توسط آیرم حبس و به قتل یا تبعید محکوم شدند. تیمورتاش، داور و سردار اسعد از این شمار بودند. آیرم درباره تیمورتاش به شاه گفته بود که در راه بازگشت به ایران، در مسکو با بعضی مقامات روسی ملاقاتها و مذاکراتی در مورد نفت شمال کرده است.
این اتهام خشم رضاخان را نسبت به تیمورتاش برانگیخت و آیرم در همان موقع به عنوان رئیس نظمیه شخصاً به خانه تیمورتاش رفت و اسناد و اموال او را توقیف و خود وی را به زندان قصر روانه ساخت.
از اقدامات مهم آیرم در دوران تصدی ریاست نظمیه، تأسیس پلیس سیاسی در ۱۳۱۲ بود که نام آن در دل دولتمردان و مقامات کشوری و نظامی رعب میافکند. آیرم برای برقراری حکومت پلیسی به تقلید از گشتاپوی حزب نازی آلمان، این سازمان را بنیان نهاده بود.
تشکیلات این سازمان نیز از لباس مأموران و نشانها و مراتب مختلف از گشتاپو تقلید شده بود. رئیس این پلیس سیاسی برای هر یک از وزیران، نمایندگان مجلس، صاحبان نفوذ، مدیران شرکتها و مؤسسات بازرگانی، پرونده جداگانه افتتاح کرده و برگهها و مدارکی علیه آنان جمع آورده بود. وی با آن مدارک میتوانست هر کسی را به زندان افکند.
آیرم گاه نیز به معاملات سودآور دست میزد یا برای خرید مایحتاج نظمیه وارد معاملاتی میشد که سود کلانی عاید وی میساخت. از جمله در ۱۳۱۲ برای تأمین ده هزار خروار گندم نظمیه، با یکی از تجار قراردادی منعقد ساخت و گندمی را که خرواری بیست ریال بها داشت، به هر خروار پنج ریال خریداری و آن را به قیمت واقعی گزارش میکرد. بعدها این معاملات مورد بازرسی و محاسبه قرار گرفت و اسناد این سوءاستفادهها برملا شد.
آیرم مدتی نیز ریاست املاک سلطنتی رضاشاه را بر عهده داشت و در همین مقام زمینها و املاک و دهات حاصلخیز و مرغوب را به زور از چنگ صاحبان آنها خارج میکرد و به مالکیت رضا شاه در میآورد. آیرم عواید سرشاری نیز از املاکی داشت که در شمال تصاحب کرده بود و مبالغ هنگفت آنها به حسابهای خود در خارج از کشور میفرستاد. او که سرنوشت رجال وقت کسانی چون تیمورتاش، سردار اسعد، داور و سرهنگ پولادین را به چشم خود دیده بود، قصد تأمین آینده خود را در خارج از ایران داشت.
رضا شاه که گمان داشت آیرم هیچگاه از املاک و خانههای فراوان خود در ایران چشم نخواهد پوشید با سفر او موافقت کرد و در غیاب او سرپاس مختاری را موقتاً کفیل و جانشین وی ساخت. در ۱۳۱۴ آیرم از بندر انزلی با کشتی راهی باکو گردید و چند کیلومتر آن سوتر از مرزهای ایران بیماریاش یک باره شفا یافت! سرانجام پس از تحقیقات فراوان در پروندههای او و گزارش و نامههای شاکیان، اسرار سالیان دراز خیانت او بر شاه آشکار گشت. شاه دستور رسیدگی و محاکمه داده بود، ولی مجرم گریخته بود.
رضا شاه برای بازگرداندن او، هزار لیره به اسم مخارج مداوای وی فرستاد و از او خواست پس از معالجه خود، فوراً به ایران بازگردد. آیرم که از قصد وی آگاه بود، ضمن تشکر از تفقدات اعلیحضرت به عرض رسانید که کسالتش برطرف نشده و پزشکان اجازه بازگشت نمیدهند. رضاخان که تیر خود را به سنگ خورده میدید، دستور داد املاک و مستغلات و خانهها و دارایی آیرم را در ایران توقیف کنند و اندک اندک با نظارت نظمیه که اکنون سرپاس مختاری ریاست آن را بر عهده داشت، به فروش برسانند.
آیرم که در آلمان به سر میبرد، به تابعیت لیختن اشتاین کشور کوچکی واقع بین اتریش و سوئیس، درآمد. وی برای پذیرفته شدن درخواست تابعیت خود مجبور شد مبلغ گزافی به دولت آلمان بپردازد. او بعدها در همین کشور عنوان "کنت" دریافت کرد. آیرم در آلمان به فعالیتهای سیاسی روی آورد و با همکاری گوبلز، لژیون ایرانی را در آلمان تشکیل داد. اعضای لژیون او برخی آلمانی و برخی ایرانی بودند. هدف افراد لژیون این بود که پس از پیروزی آلمان نازی، مناصب کشوری را در ایران در اختیار بگیرند.
پول هنگفتی برای این فعالیتها در اختیار وی قرار گرفته بود و او همچون زمان ریاست خود بر نظمیه، در کار ایرانیان آنجا تحقیق میکرد، از آنان وجوهی میگرفت و در حکومت آینده ایران آزاد به آنان وعدههای پست و مقام میداد. سرانجام آلمانها دریافتند که از آیرم کاری جز اتلاف پول آنان ساخته نیست. از این رو او را به اتهام ارتکاب قاچاق به زندان انداختند، اما به زودی با مداخله سوئیسیها آزاد شد. پس از آن مدتی نیز در زندان آمریکاییها در سالامنده، به سر برد. وی سالهای پایانی عمر را با دخترش در «فادوتس» پایتخت امیرنشین لیختن اشتاین، گذراند.
نهایتا در سال ۱۳۲۷ آیرم زمانی که در قایقی تفریحی در لیختن اشتاین بود توسط گماشته ایران تیمورتاش زخمی شد و پس از چند عمل جراحی درگذشت. به این ترتیب پرونده یکی از فاسدترین دولتمردان معاصر ایران بسته شد.