به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ روزهای نزدیک به کریسمس، خیابانهای زیادی حالوهوای کریسمسی به خود میگیرند از میرزای شیرازی تا ایرانشهر و پاساژها و کافههای مناطق یک که الان بورس فضای کریسمسی است و خیلی از جوانان به دنبال این نوع لوکیشنها برای گرفتن عکسهای ترند هستند، از درختهای کاج مصنوعی پشت ویترینها تا دانههای برف سفید روی شیشهها و ریسههای نوری تا آن ماشین تزئین شده با کادوهای کریسمسی به شکل تبلیغاتی و نشانههایی که حامل معنای خاصی هستند که به نظر میرسد سالهاست در زیست روزمره شهری ماندگار شدند، با هر مکث رهگذری که سر برمیگرداند، نگاه میاندازد و گاهی عکسی ثبت میکند، داستانی کوتاه از حال و هوای این روزها روایت میشود. شاید کریسمس جشن بومی ما مردم نباشد اما حالا حتی در لحظههای کوچک هر خیابانی هم حضور خود را به رخ میکشد.
این نخستین مواجهه جامعه ایران با آئینهای بیرونآمده از جغرافیای فرهنگی دیگر کشورها نیست. تاریخ معاصر ایران بارها تجربه ورود، مشاهده و حتی همزیستی با مناسبتهای بیگانه را از سر گذرانده است. آنچه اما در سالهای اخیر این پدیده را متمایز میکند، شکل و شمایل ظهور و بروز آن است؛ اجرای عمومی، فراگیر و بهطور خاص وجه نمایشی آن. آیینهایی که ریشهای در سنت ایرانی ندارند و حتی با باورهای غالب جامعه پیوند مستقیمی ندارند. انگار این آئینها و برنامهها بیش از آنکه زیسته شوند، دیده میشوند؛ بیش از آنکه تجربه شوند، به تصویر درمیآیند و بیش از آنکه معنا بسازند، مصرف میشوند.

تصرف کافهها با کریسمس نمایشی
امسال، در شرایطی که برای بخش قابل توجهی از بلاگرها «دیدهشدن» و «نمایشی بودن» به مهمترین دغدغه اصلیشان بدل شده و عکس، ریلز و ویدئو ارزش بیشتری از خود تجربه پیدا کرده است، کافهها و دکور پاساژها یکییکی به تصرف قابهای اینستاگرامی درآمدند و به یستگاههای تولید محتوا تبدیل شدند تا جایی که حتی برای گرفتن یک عکس ساده برای استوری یا چند ثانیه ویدئو، باید ساعتها در صف میایستادند تا نوبت رسیدن به «لوکیشن خاصِ فلان کافه» فرا برسد و تصویر نهایی، آماده عرضه در بازار دیدهشدن شود.
در چنین فضایی، اعتراضهای مردمی شکل گرفت؛ اعتراضهایی که گاهی با طعنه و کنایه بیان میشد و میگفت کشورهای اروپایی و خارجیا باید یک دور بیایند ایران و برگزاری مراسمهای کریسمسی را از ایرانیها یاد بگیرند و انقدر ساده برگزار نکنند اما پشت این طعنهها، گلایهای جدیتر بیان میشد و آن هم درباره چرایی کمرنگشدن آداب و رسوم اصیل ایرانی و اینکه چرا سنتهای خودمان در رقابت با مناسبتهای وارداتی و پرزرقوبرق، تا این اندازه از اولویت افتادهاند و چقدر حیف است که به جای پرداختن به آداب سنتیمان به استقبال چنین رویدادهایی میرویم و سنت خودمان را فراموش کردیم.

این اتفاق از کی شروع شد؟
بررسی روند تاریخی این پدیده نشان میدهد گرایش به مناسبتها و آئینهای وارداتی ناگهانی نبوده که به یکباره آدمها علاقهمند شوند، بلکه مسیری تدریجی و لایهمند را طی کرده است. در دهههای ۵۰، تقلید از آئینهای غربی عمدتاً به طبقات خاص اجتماعی و فضاهای محدود اختصاص داشت؛ پدیدهای نخبگانی، ویترینی و بهدور از زیست روزمره عموم مردم که بیش از آنکه تجربه فرهنگی باشد، نشانهای از تمایز طبقاتی محسوب میشد.
در دهه ۶۰، بسیاری از این نوع رویدادها به حاشیه رانده شدند و تقویم رسمی کشور، بهتدریج بر مناسبتهای جمعی بومی تمرکز پیدا کرد ولی در دهههای ۷۰ و ۸۰، همزمان با گسترش رسانههای تصویری، مناسبتهای جهانی بهتدریج وارد فضای ذهنی جامعه شدند؛ با این تفاوت که در سطح «تماشا» باقی ماندند، نه اینکه وارد «زیست» مردم شوند. مردم بیشتر درباره آنها میشنیدند و الزاماً در زندگی روزمره خود بازتولیدشان نمیکردند.
اما اواخر دهه ۸۰ و دهه ۹۰، با رشد شبکههای اجتماعی و تبدیل محتوای نمایشی و مصرفی این رویداد به یکی از محورهای اصلی زندگی روزمره، ورق برگشت. رویدادها و مناسبتهای غربی نه به دلیل همبودگی اجتماعی، بلکه برای دیدهشدن در زندگی افراد بازتعریف شدند؛ مناسبتهایی که بهعنوان «تولید محتوا» عرضه میشوند و بیش از آنکه پیوند اجتماعی بسازند، در رقابت دیدهشدن حل میشوند.

تقلیل به نمایشطلبی!
البته این نوع کنشها و گرایش بخشی از جوانان ایرانی به مناسبتهایی چون کریسمس را نمیتوان بهسادگی به «نمایشطلبی» یا تقلید کور هم تقلیل داد. شاید این گرایش میتواند نشانهای از یک خلأ جمعی باشد؛ خلاهایی که در آن، تمایل به تجربه شادی مشترک یا بروز احساسات در قالب مناسبتها پررنگ میشود. کریسمس در این میان، بهمثابه یک بسته آماده فرهنگی وارد میدان شده است؛ بستهای که هم تصویر دارد، هم نماد و هم بازار پر زرق و برق و نمایشی. این بسته فرهنگی، با محصولات متنوع خود، بازار را به قبضه درمیآورد و مخاطب را به برگزاری مراسمات ترغیب میکند؛ بی آنکه لزوماً پیوندی عمیق با پیشزمینه فرهنگی جامعه برقرار کند. شبکههای اجتماعی نیز در این میان نقش شتابدهنده را بازی میکنند؛ چرا که کریسمس با نشانههای جهانی، ساده و قابل بازنمایی، بهسرعت به محتوای قابل مصرف تبدیل میشود.
قبضه بازار با محصولات وارداتی
درست است که فرهنگ ایرانی از آئینهای غنی و ریشهداری چون نوروز، شب یلدا، چهارشنبهسوری و سیزدهبدر برخوردار است، اما به نظر میرسد نسل جوانتر به مناسبتهایی گرایش پیدا کرده که قابلیت نمایش بیشتری دارند. درست است که آئینهای بومی پیوند نسلی میسازند، اما منطق بازار میگوید مناسبتهای غربی با جنجال، تصویر و مصرف، تجربهای فوری در اختیارشان میگذارند؛ تجربهای که میتواند خلاءهای احساسی و اجتماعی را دستکم بهصورت موقت پر کند، حتی اگر حس تعلق واقعی با اصالت و فرهنگ در کار نباشد.
علاقه به این مناسبتهای خارجی، جدا از گرایش فرهنگی، این علاقه به سرعت به بازار و مصرف نیز سرایت کرده است. ویترینها و مغازهها با تمایل به جذب مشتری و ایجاد هیجان لحظهای دارند و اینجاست که این مناسبت وارداتی به یک جریان اقتصادی ملموس تبدیل میشود.

هزینههای یک مناسبت وارداتی
بر اساس یک تحقیق، حدود ۹۰ درصد خریداران کاج کریسمس در ایران، مسیحی نیستند و حتی عجیبترین آمار در سال ۲۰۱۹ که خیلیها را متعجب کرد این بود که حدود شش میلیارد تومان درخت کاج در تهران به فروش رفته بود؛ عددی که نشان میدهد این مناسبت به بازاری پررونق و مصرفمحور تبدیل شده است. البته سالهای بعدش به دلیل تورم و گرانی رقم به شدت بالاتر بوده اما چون در آن سال متعجب کننده بود در گزارش آمده است.
در همین راستا، طی گزارش میدانی «مهر» از برخی مغازهها در خیابان میرزای شیرازی و ایرانشهر و آنلاینشاپهایی که معمولاً محصولات برندهای خارجی را عرضه میکنند، قیمتها تصویر روشنی از این بازار ارائه میدهد. درختهای کریسمسی که خود انواع و اقسام و مدلهای گوناگون دارند؛ از کاج برفی گرفته تا برگ سوزنی یا مدلهایی با برف سنگین، در اندازههای مختلف، از ۲ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان شروع میشوند و میانگین قیمت آنها تا ۱۰ میلیون تومان میرسد.

کلاه کریسمس نیز با مدلهای مختلف و جنسهای متنوع، از ۲۰۰ هزار تومان قیمت دارد و به بالا میرسد. قیمت تزئینات کریسمس مانند گوی، کادو، زنگوله و عصا از ۷۵۰ تومان شروع میشود و بسته به اندازه، تعداد و کیفیت، متغیر است. بابانوئل نیز، چه بهصورت مجسمه دکوری و چه با جنسهای دیگر، معمولاً از ۲ میلیون تومان آغاز میشود و بسته به قد، اندازه و موزیکال بودن، قیمتهای متفاوتی دارد. آویزهای تزئینی دیگر نیز گاه تا مرز ۲ میلیون تومان قیمتگذاری میشوند.
البته قیمتها و رنجهای متفاوت و نجومی هم وجود دارد مثلاً برای یه چرخ فلک موزیکال که آهنگ رودولف گوزن شمالی را مینوازد نزدیک به ۱۲ میلیون باید هزینه کرد و غیره.
با این حال، این ارقام تنها نشاندهنده رونق بازار نیست، بلکه تصویرگر یک واقعیت نگرانکننده هم هست، مناسبتهایی که ریشه فرهنگی اصیل بومی ندارند، به یک فرصت مصرفگرایانه و هزینهمحور تبدیل شدهاند. این روند، به جای پر کردن خلأهای عاطفی و اجتماعی، گاه به ایجاد فشار اقتصادی و فاصله گرفتن از فرهنگ بومی منجر میشود و نشان میدهد که بازار، بیش از آنکه پاسخگوی نیازهای واقعی مردم باشد، به دنبال سود و نمایش است.

آینهای از ناتوانی فرهنگی
بدون اغراق گرایش فزاینده به مناسبتهای وارداتی، آینهای تلخ از وضعیت امروز جامعه است؛ جامعهای که در جستوجوی تجربه شادی، احساس تعلق و دیدهشدن، به مناسبتهایی پناه میبرد که نمایشی هستند و همچنین قابل خرید و بهراحتی قابل نمایش. این میل به مصرفگرایی فرهنگی، همزمان با کمتوجهی به عمق و غنای آئینهای بومی، پرسشی بنیادی را در این میان مطرح میکند که آیا واقعاً مسئله جذابیت کریسمس است، یا نشانهای از ناتوانی ما در بازآفرینی و زنده نگهداشتن آئینهای خودمان؟ چون جامعهای که فرهنگش بهسادگی قابل واردات و مصرف است، میتواند احساس تعلق و هویت را در درون خود تجربه کند، یا تنها در قالب نمایشهای آماده و تقلیدی به دنبال آن میگردد!