به گزارش پیام خانواده، دکتر پیمان دوستی با تاکید بر اینکه دلایل مختلفی برای تمایل بیش از حد افراد در ایجاد تغییر شغلی وجود دارد، اظهار کرد: ذهن ما طی سالهای تکامل با ارزیابیهای منفی از شرایط و پررنگ کردن نقاط ضعف رویدادها، مانند یک ماشین هشدار دهنده که میخواهد برای ما حل مساله کند، خطرهای مختلف را به همراه روشهایی از جمله گریز به ما گوشزد کرده است. امروزه نیز، ذهن ما با شرایط بدین شکل برخورد میکند.
به گفته این روانشناس، در واقع ذهن انسانها یادگرفته است به همه چیز به عنوان مسالهای که باید حل شود نگاه کند و زمانی که در شرایط شغلی اوضاع کمی ناخوشایند میشود، ذهن دوباره جنبههای منفی را به شکلی پررنگ مورد ارزیابی قرار میدهد و در این شرایط تغییر شغل را به عنوان راهکاری مطرح میکند.
دوستی ادامه داد: شنیدن چنین راهکاری از ذهن _ اگر نگوییم برای همه افراد_ تقریبا برای هرکس که من به خوبی میشناسم اتفاق افتاده است. به عبارتی دیگر، اگر ذهن چنین راهکاری را ارائه میدهد، امری غیر طبیعی رخ نداده است، اکثر ما در شرایط مختلف با چنین افکاری روبرو میشویم. موضوع اینجاست که برخی افراد کنترل تمام و کمال رفتارهایشان را به شکل خودکار به قسمتی از ذهن که مسئول حل مساله است میسپارند.
وی معتقد است: در واقع، اشاره من به این موضوع است که بین داشتن افکار و عمل کردن به آنها تفاوت وجود دارد. ما میتوانیم آموزش ببینیم که چطور افکاری را داشته باشیم، اما عملی متفاوت با آن افکار در راستای ارزشهای زندگی خود انجام دهیم. البته که این موضوع تنها یکی از دلایل گرایش افراد به تغییر شغل است و دلایل دیگری نیز دخیل هستند، اما تقریبا در بیشتر دلایل، بازهم رد پایی از تمایل ذهن به انجام نوعی حل مساله مشاهده میشود.
این روانشناس معتقد است که از جمله راهکارهایی که میتوان برای چنین شرایطی ارائه کرد، اصطلاحی است که در روانشناسی به عنوان "گسلش" _ به معنای ایجاد شکاف یا گسل میان خود و افکار _ و "توجه آگاهی" مطرح می شود. در واقع در این دو فرآیند، ما می توانیم بین خودمان و افکاری که توسط ذهن حل مساله کننده ما تولید می شود، تمایز قائل شویم و عمل خود را بر اساس توجهی آگاهانه و نه بر اساس افکار ذهن و رفتار به شکل خلبان خودکار، انجام دهیم.
دوستی یادآور شد: طی این فرآیندها، افراد میآموزند همانطور که قسمتی از ذهن که مسئول حل مساله است؛ افکاری را برای آنها تولید میکند، آنها نیز میتوانند به شکلی آگاهانه با این افکار برخورد کنند و به نوعی خودشان به صورت آگاهانه و نه در حالت خلبان خودکار، رفتارشان را در دست بگیرند.
این روانشناس در پایان گفت: اصطلاح خلبان خودکار در روانشناسی بدین معنی است که ما کنترل رفتار خود را بدون چون و چرا به دست افکار خودآیندمان میسپاریم. به زبانی سادهتر، این فرآیند به افراد کمک میکند تا در ذهن شان یک قدم به عقب بایستند و با نگاهی غیر قضاوت گرانه و توجه آگاهانه، افکار خود را مشاهده کنند و آگاهانه (نه مانند خلبان خودکار) تصمیم بگیرند که چگونه می خواهند رفتار کنند.