به گزارش پیام خانواده، حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش یکی از شاگردان علامه حسن زاده آملی در پاسخ، برخی از نقدها را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.
هادی سروش چنین بیان کرد:
* درباره مسلک عرفانی علامه حسن زاده آملی، برخی می گویند که آقای حسن زاده دارای تقلید غلیظ از محیی الدین ابن عربی است، این افراد باید این «تقلید غلیظ» را مستند مطرح کنند. آثار، نوارها و درس های حضرت علامه حسن زاده موجود است، کجا ایشان تقلید غلیظ از جناب ابن عربی داشتند! در میان کسانی که در طول این هزار سال آمدند، چه کسانی نسبت به محیی الدین تقلید غلیظ داشتند که آقای حسن زاده فرد دوم باشد؟!
ما که شاگرد ایشان بودیم از چنین توصیفی نسبت به علامه حسن زاده بی خبر هستیم.
مسلک توحیدی علامه حسن زاده آملی، توحید قرآنی و اهل بیت(ع) یا به تعبیر خودشان «توحید صمدانی» و توجه به آیات شریفه قرآن و اخبار معصومین بود. علامه در مسلک توحیدی تعبد به روایات داشتند و سفارش می فرمودند که در باب توحید حتماً کتاب توحید صدوق را معیار قرار دهید و در باب شناخت انسان کامل معیارتان «کتاب الحجه» اصول کافی باشد.
صدرالدین قونوی از شاگردان، ارادتمندان و شارح کلمات محیی الدین ابن عربی بوده است، اما کسی نمی گوید صدرالدین قونوی تقلید غلیظی از محیی الدین داشته است، چطور عده ای بدون استناد و اثبات چنین نسبت غیر قابل قبولی را به استاد بزرگوار ما حضرت آقای حسن زاده می دهند!
علامه حسن زاده از محضر محیی الدین، صدرالدین قونوی، مولوی و دیگر عارفان بزرگ بهره مند بودند و نام آنها را با عظمت می بردند و کلمات آنها را شرح فرمودند، اما ما تقلید غلیظ از محیی الدین عربی و دیگر عارفان را در استاد حسن زاده ندیدیم بلکه ما از تقلید غلیظ ایشان از رسول الله و اهل بیت(ع) و خصوصاً ارادت به حضرت زهرا(س) خبر داریم.
* برخی نسبت به علامه حسن زاده نقد داشتند و می گویند حضرت علامه ؛ ارسطو را پیامبر(ص) می داند! این نسبتی که علامه حسن زاده داده می شود،شگفت آور و درست و کامل نیست.
درباره ارسطو، فیلسوف بزرگ یونانی، دو روایت در کتاب های ما نقل شده، یک روایت را علامه مجلسی در بحارالانوار و روایت دیگر را مرحوم دیلمی در محبوب القلوب نقل کرده است. آنچه علامه مجلسی در بحارالانوار نقل کرده، به عنوان توحید مفضل معروف است و آن اینکه امام صادق(ع) در بیان توحید، نام ارسطو را می برند و او را می ستایند که از وحدت صنع در جهان هستی، وحدت صانع را ثابت کرد. دیلمی نیز در کتاب محبوب القلوب ارسطو را از جمله پیامبران نام می برد.
در این میان استاد ما حضرت علامه حسن زاده آملی این دو مطلب را نقل فرمودند که امام صادق(ع) نام ارسطو را طبق نقل علامه مجلسی به عظمت نام می برد، دیلمی هم در روایتی نقل می کند که ارسطو از پیامبران است. آیا نقل روایات یا خوش بین بودن به درستی ِ محتوای یک روایتی، باید مورد مذمت قرار گیرد! آیا وقتی شخصی روایتی ولو روایت ضعیفی نقل می کند و می گوید احتمال دارد محتوای این روایات درست باشد، باید به او حمله کنیم که چرا این روایت را نقل کردید و چرا می گویید که این روایت می تواند درست باشد!
مطلب سومی که در بخش روایات درباره ارسطو داریم، این است که بزرگان ما مانند صدر المتألهین می گویند که اگر حکیمان گذشته -مانند افلاطون و ارسطو، هزاران سال قبل یعنی قبل از ظهور اسلام و ظهور مسیح- از انبیاء هم نباشند و این عدم نبوت آنان ثابت شود ، اما نمیتوان منکر شد که کلمات آنان در باب توحید و جهان بینی ، بدون اتصال به شخصیت هایی که به وحی متصل بوده اند ، باشد، آنان دید وسیع توحیدی را در مورد جهان پیدا کردند و با انبیاء الهی و از مشکات انبیاء و چراغ هدایت انبیاء بهره بردند، در نتیجه اگر آنان جزو انبیاء ندانیم، اما باید بپذیریم که آنان با انسان های بزرگ معنوی و یا آثار آنان در تماس بودند.
* نکته دیگر عبارت «سبحان مَن أظهر الأشیاءَ و هو عینها» است که برخی از شیخ اکبر محیی الدین عربی نقل می کنند و این عبارت را نشان دهنده این قرار می دهند که ابن عربی دارای اعتقادات باطلی بوده و اشیا این عالم را عین خدا می دانسته است (معاذالله)!
در این مورد؛ اولاً عده ای این عبارت را ناقص نقل می کنند. مشابه عبارت محیی الدین عربی یعنی «سبحان مَن أظهر الأشیاءَ و هو عینها» در فتوحات مکیه آمده است؛ منتها قبل از این عبارت، عبارت دیگری آمده که کسی آن عبارت را نقل نمی کند و در واقع عبارت را منقطع می کنند که این یکی از تأسف هایی است که باید بر جهان علم و دانش خورد که عبارت بزرگان را ناقص نقل می کنند و نتیجه ای ناقص یا فساد انگیزی از آن می گیرند و مطرح می کنند. به عنوان مثال آیا ما می توانیم کلام قرآن «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاهَ» را مطرح کنیم و کلماتی که قبل از آن آمده را مطرح نکنیم و بگوییم که قرآن فرمود: «به نماز نزدیک نشوید!» روشن و واضح است که باید قبل از این کلام قرآن هم بخوانیم تا معنای و نتایج کامل به دست آیند.
عبارت «سبحان مَن أظهر الأشیاءَ و هو عینها» در مورد افعال الهی است نه ذات الهی؛ اگر این عبارت در مورد ذات الهی بود، اشکال وارد بود، اما این عبارت در مورد افعال الهی است. اینها بحث های فنی و عرفانی است و این عبارات باید دقیق و کامل نزد استاد خوانده شود و قبل و بعد آن بررسی گردد.
من این عبارت را از فتوحات مکی ابن عربی می خوانم: «سبحان مَن أظهر الأشیاءَ»؛ در اینجا واژه اظهر داریم ، پس بحث ظهور است، اشیاء ظهور پیدا کرده و به حکم اتحاد ظاهر و مظهر می گوید که «هو عینها»؛ یعنی فعل اشیاء، عین فعل الهی است، نه اینکه اشیاء عین ذات الهی باشد. چقدر میان این دو تفاوت است!
ابن عربی ادامه می دهد: «فهو عین کل شیء فی الظهور؛ خداوند در ظهوراتش عین اشیاء است» یعنی اشیای عالم از ظهور او جدا نیستند و همه عالم ظهور اوست «و ما هو عین الاشیاء فی ذاتها؛ او عین اشیاء نیست، ذات او مبرّای از این است.»
در واقع مقام ذات خداوند عین اشیاء نیست، مقام ظهور و فعل اشیاء، عین فعل او و ظهور او هستند؛ او، اوست. اشیاء هم اشیاء هستند. این عبارت ابن عربی در فتوحات مکیه است و این مروت علمی نیست که صدر و ذیل این جمله را نبینیم یا تقطیع کنیم یا جمله ای که معروف شده را مطرح کنیم و نسبت های عجیبی به بزرگان خود بدهیم.
* نکته دیگر درباره ابن عربی است. بنده درباره ابن عربی فقط عبارت حضرت امام خمینی(ره) به گورباچُف، صدر هیئت رئیسه شوروی سابق را مورد اشاره قرار می دهم که در سال ۶۷ در آن نامه تاریخی خود درباره محیی الدین هم جملاتی دارند و می گویند: «دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا به خصوص محیی الدین نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید تنی چند از خبرگان تیزهوش خود که در این مسایل قویاً دست دارند را راهی قم کنید تا پس از چندسالی با توکل به خدا از عمق لطیف و باریک تر از موی منازل معرفت آگاه گردد.»
حضرت امام(ره) در این جمله، از عبارات «بزرگ مرد، خبرگان و تیزهوشان» استفاده می کنند؛ سپس می فرمایند، «کسانی که در این مسایل دست قوی دارند را بفرستید»، مگر هر کسی می تواند این مباحث را وارد شود و برای خود معنا کند. امام همچنین می فرمایند: «چند سالی با توکل به خدا باید تلاش کند که بتواند این معارف عمیق، لطیف تر و باریک تر از مو را دریابد». جملات امام(ره) درباره محیی الدین نشان می دهد که ایشان از احترام و علم ویژه ای برخوردار بودند.
* مطلب دیگری که برخی درباره علامه حسن زاده آملی به آن اشاره می کنند، این است که برخی از مراجع قم و نجف به آقای حسن زاده نقد داشتند و یا خوش بین نیستند؛ این در حالی است که اکثر مراجع معظم تقلید حوزه علمیه قم در رحلت حضرت علامه حسن زاده آملی پیام تسلیت دادند و ایشان را به عنوان یک عالم بزرگ ستودند. این چه نسبتی است که به بزرگان از مراجع داده می شود! ممکن است که یک مرجعی نگاه دیگری داشته باشد که نگاه آن مرجع بزرگوار هم روی چشم ماست، اما این چنین حکم کردن که مراجع چنین هستند، از یک انسان فرهیخته بسیار بعید است.
* علامه حسن زاده آملی در کتاب های خود در باب توحید قرآنی و صمدی مباحثی را مطرح می کنند و کل عالم را وجه الله می دانند. بارها حضرت آقای حسن زاده در درسشان می فرمودند: «شما که چنین تهمتی می زنید که عارفی قائل است که شمس، قمر و زمین، خدا باشد، این مقدار که تو می فهمی بزرگان ما هم حتماً می فهمند، پس مطلب دیگری در کلمات عرفای ماست.» عرض من با کسانی که این چنین حمله می کنند و بحث وحدت شهود و وجود را مطرح می کنند این است که شما با آیه ۱۷ سوره انفال چه می کنید؟! این قرآن خداست که می فرماید: «وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمیٰ؛ و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت!»
شما با آیه ۳۰ سوره قصص چگونه مواجه می شوید که می فرماید: «مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَیٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ از آن درخت (مقدس) ندایی رسید که ای موسی منم خدای یکتا پروردگار جهانیان».
شما با عبارت خطبه ۱۸۴ نهج البلاغه چگونه مواجه می شوید که حضرت علی(ع) درباره خداوند می فرماید: «داخل فی الاشیاء لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمفارقه؛ او در اشیا داخل است، اما ممزوج با اشیا نیست، او از اشیا خارج است اما از اشیاء دور و پرت شده نیست.»
همه اینها مقام فعل است که من در مطلب سوم عرض کردم. در مقام فعل، خداست که تیر را می زند گرچه رزمنده اسلام آن تیر را در کمان گذاشته است. در مقام فعل است که صدای درخت بلند می شود که یَا مُوسَیٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ در مقام فعل است که او در اشیا داخل است؛ اینها در مقام ذات نیست. کسانی که الفبای عرفان را خوانده باشند، به این مباحث مسلط هستند.
هادی سروش در پایان تأکید کرد که امیدوار است قدر و قیمت بزرگان خود را بدانیم. درست است که نقد جای خود را دارد، اما عالمانه و منصفانه نقد کنیم.