کودکان

برچسب‌گذاری کودکان چه مثبت و چه منفی فراتر از یک کلمه ساده است و می‌تواند مسیر روانی، تحصیلی و اجتماعی آن‌ها را شکل دهد.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده، «این پسر من ذاتاً تنبله!»
«دخترم خیلی باهوشه، فقط باید حوصله کنه!»
«اون بچهٔ خجالتی کلاسمونه...»
چنین جملاتی برای بسیاری از ما آشناست، چه در خانه، چه در کلاس درس. برچسب‌هایی که در ظاهر بی‌ضرر یا حتی محبت‌آمیز به‌نظر می‌رسند، اما در واقع چون مهر حک‌شده‌ای بر پیشانی کودک عمل می‌کنند؛ هویت او را شکل می‌دهند، رفتار او را محدود می‌کنند و حتی آینده‌اش را جهت می‌دهند.

روان‌شناسی مدرن به ما می‌گوید که کودکان، نه‌فقط آنچه را که درباره‌شان گفته می‌شود، بلکه آنچه را که بزرگ‌ترها باور دارند، به‌تدریج باور می‌کنند. اینجاست که یک صفت ساده مثل «تنبل»، «باهوش» یا «بی‌ادب»، می‌تواند تبدیل به سرنوشت روانی و تحصیلی کودک شود.

نظریه برچسب‌گذاری چه می‌گوید؟

Labeling Theory از جامعه‌شناسان دههٔ ۱۹۶۰–۷۰ آغاز شد و نشان می‌دهد که برچسب منفی و مثبت چگونه به هویت فرد شکل می‌دهد و گاهی باعث «انحراف ثانویه» (Secondary Deviance) می‌شود، یعنی فرد برچسب‌خورده رفتار منطبق با برچسبش را درونی و تکرار می‌کند.

در واقع این نظریه می‌گوید برچسب‌ها بیش از آنکه بازتاب وضعیت واقعی فرد باشند، می‌توانند خود واقعیت جدیدی بسازند و مسیر زندگی او را تعیین کنند.

یکی از عوامل مهم در شکل‌گیری رفتار کودکان، چیزی به نام تأیید خویشتن (Self-Verification) است. یعنی اگر والدین دائماً به بچه بگویند که مثلاً «تو بی‌انضباطی» یا «تو خیلی مسئولیتی»، کودک هم کم‌کم این حرف‌ها را باور می‌کند و سعی می‌کند مطابق همان تصویری که از او ساخته شده رفتار کند.

اثر پیگمالیون چیست؟

در روان‌شناسی آموزشی، اثر پیگمالیون (Pygmalion Effect) یا «تأثیر انتظارات معلم» نشان می‌دهد که وقتی معلم فرض می‌کند دانش‌آموز توانایی بالایی دارد یا ندارد، رفتار و توجه او تغییر می‌کند و در نهایت دانش‌آموز دقیقاً مطابق همان انتظارات عمل می‌کند .

در یکی از مشهورترین پژوهش‌های روان‌شناسی آموزشی که توسط رابرت روزنتال و لنور جیکوبسن در سال ۱۹۶۸ انجام شد، محققان به بررسی تأثیر انتظارات معلمان بر عملکرد دانش‌آموزان پرداختند. آن‌ها در چند مدرسه ابتدایی در ایالت کالیفرنیا، یک آزمایش طراحی کردند که به مطالعهٔ «اثر پیگمالیون» معروف شد.

در این پژوهش، پژوهشگران به معلمان گفتند که براساس یک آزمون هوش (که در واقع ساختگی بود)، تعدادی از دانش‌آموزان آن کلاس‌ها "پتانسیل رشد ذهنی بالا" دارند و به‌زودی «شکوفا خواهند شد» —در حالی که این دانش‌آموزان کاملاً به‌صورت تصادفی انتخاب شده بودند و تفاوت خاصی با سایر همکلاسی‌هایشان نداشتند.

در پایان سال تحصیلی، نتایج واقعی آزمون‌های هوش نشان داد که این دانش‌آموزان منتخب، پیشرفت قابل‌توجهی در ضریب هوشی (IQ) نسبت به سایر دانش‌آموزان داشتند. پژوهشگران نتیجه گرفتند که انتظارات مثبت معلمان نسبت به این دانش‌آموزان—احتمالاً از طریق توجه بیشتر، بازخورد مثبت، فرصت‌های یادگیری و تشویق‌های ظریف—منجر به افزایش واقعی در عملکرد شناختی آن‌ها شده بود.

این مطالعه، پایه‌گذار مفهوم "پیشگویی خودتحقق‌بخش" در آموزش شد:

زمانی که معلم باور دارد دانش‌آموزی بااستعداد یا پرتلاش است، ناخواسته محیطی فراهم می‌کند که آن دانش‌آموز واقعاً در مسیر رشد قرار می‌گیرد و برعکس.

نظریه ذهنیت چیست؟

کارول دوک با مفهوم «ذهنیت ثابت» (Fixed Mindset) و «ذهنیت رشد» (Growth Mindset) نشان داد که برچسب‌گذاری بر هوش («تو باهوشی») می‌تواند به تثبیت ذهنیت ثابت بینجامد و کودک در مقابل چالش‌ها دچار ترس از شکست شود، در حالی که تمرکز بر تلاش و فرایند («تو تلاش خوبی داشتی») ذهنیت رشد را تقویت می‌کند و انگیزه برای یادگیری و مقاومت در مواجهه با مشکلات را بالا می‌برد.

در یک مطالعه در مدارس راهنمایی نیویورک، دانش‌آموزانی که در یک برنامهٔ آموزشی شرکت کرده بودند و یاد گرفتند که هوش قابل رشد است نه ثابت، در درس ریاضی پیشرفت چشم‌گیری نشان دادند. این آموزش‌ها به آن‌ها کمک کرد چالش‌ها را به‌جای تهدید، فرصتی برای یادگیری ببینند. در مقابل، دانش‌آموزانی که چنین آموزش‌هایی ندیده بودند، پیشرفتی نداشتند یا حتی افت کردند. این یافته، نقش مهم ذهنیت رشد در بهبود عملکرد تحصیلی را تأیید می‌کند.

کودکان پیش‌دبستانی (۳–۶ سال)

از حدود ۳ سالگی، کودکان شروع به ارزیابی خود می‌کنند و نسبت به برچسب‌های مثبت/منفی حساس می‌شوند.

یکی از عوامل مهم در شکل‌گیری رفتار کودکان، چیزی به نام تأیید خویشتن (Self-Verification) است. یعنی اگر والدین دائماً به بچه بگویند که مثلاً «تو بی‌انضباطی» یا «تو خیلی مسئولیتی»، کودک هم کم‌کم این حرف‌ها را باور می‌کند و سعی می‌کند مطابق همان تصویری که از او ساخته شده رفتار کند.

در یک مطالعه، محققان دریافتند که وقتی مادران باور داشتند فرزندشان در آینده ممکن است رفتارهای پرخطر (مثل مصرف الکل) داشته باشد، احتمال اینکه آن نوجوان واقعاً در سال‌های بعد به چنین رفتارهایی روی بیاورد بیشتر بود. یعنی باور والد، به نوعی پیشگویی خودتحقق‌بخش تبدیل شده بود.
به جای گفتن جملاتی مثل «تو خیلی باهوشی» یا «تو تنبلی»، بهتر است فرایند تلاش و یادگیری کودک را تحسین کنیم، مثلاً بگوییم:
«خیلی خوب فکر کردی!» یا «دیدم چقدر تلاش کردی که اشتباهتو درست کنی».
این روش باعث رشد اعتماد به نفس و انعطاف ذهنی در کودک می‌شود.

کودکان دبستانی (۷–۱۲ سال)

دانش‌آموزان دبستانی به‌شدت از نگرش و رفتار معلمان تأثیر می‌گیرند—حتی وقتی معلم چیزی را به زبان نمی‌آورد. مثلاً نوع نگاه، لحن، یا میزان توجه به یک دانش‌آموز می‌تواند پیام‌های مهمی منتقل کند. تحقیقات (از جمله مرورهای جامع یا متاآنالیزها) نشان داده‌اند که هرچند اثر پیگمالیون یا همان اثر «انتظارات معلم» واقعی است، اما این اثر بیشتر روی ۵ تا ۱۰ درصد دانش‌آموزانی که در ابتدا عملکرد ضعیفی دارند دیده می‌شود، و اغلب هم کوتاه‌مدت است.

از طرف دیگر، برچسب‌هایی مثل «خجالتی»، «ضد اجتماعی» یا «پرتلاش»، باعث می‌شود معلم‌ها و همکلاسی‌ها به شکل خاصی به آن کودک نگاه کنند که این نگاه می‌تواند باعث شود کودک، خودش هم همان‌طور رفتار کند؛ یا در گروه پذیرفته شود یا طرد شود.

در یک پژوهش در سال ۲۰۲۰، ۳۰ درصد از معلمان گفتند که برچسب‌هایی که به دانش‌آموزان زده می‌شود، روی انگیزه و تمرکز آن‌ها در کلاس تأثیر گذاشته است یعنی چیزی که شاید در ظاهر فقط یک «صفت ساده» به نظر برسد، می‌تواند واقعاً بر یادگیری تأثیر بگذارد.

نوجوانان (۱۳–۱۸ سال)

در نوجوانی، تأثیر همسالان بر خودپنداره و رفتار افزایش می‌یابد. انتظارات گروهی پیرامون «جذاب بودن»، «موفق بودن» یا «آدم آرام بودن» می‌تواند بر رفتارهای اجتماعی و هیجانی آنان خودتحقق‌بخش باشد.

پژوهشی نشان داد نوجوانانی که خود را در قالب برچسب‌های منفی (مثل «تنبل» یا «ناخوشایند اجتماعی») می‌بینند، احتمال بروز افسردگی و اضطراب در آن‌ها بالاتر است؛ چرا که رفتار انطباقی برای تطبیق با برچسب، منجر به کاهش عزت نفس می‌شود.

پیامدهای تلخ "برچسب زدن" به بچه‌ها
خودپنداره (احساسی که هر فرد درباره خود دارد) و هویت

برچسب‌های مثبت مانند «باهوش» می‌تواند کودک را در مسیر ذهنیت ثابت قرار دهد و از تلاش دوباره بازدارد.
برچسب‌های منفی مانند «تنبل» می‌تواند به هویت‌سازی منفی و کاهش انگیزه بینجامد.

عملکرد تحصیلی و مشارکت اجتماعی

انتظارات معلم و نگاه همکلاسی‌ها خودتحقق‌بخش هستند و می‌توانند عملکرد را در موارد خاص ۵–۱۰٪ تغییر دهند.

سلامت روان

کودکان و نوجوانان برچسب‌خورده بیشتر در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند؛ چرا که در برابر هویت تحمیلی احساس ناتوانی می‌کنند.

فرایند درونی‌سازی (Self-Verification)

والدین و معلم‌ها با رفتار و سخنانشان به کودک سیگنال می‌دهند، و کودک این پیام‌ها را درون‌سازی می‌کند و مطابق آن عمل می‌کند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =

آخرین‌ها