به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ در جهانی که پر از مشغله، فشارهای روانی و رقابتهای بیپایان شده، کودکان همچنان از ما چیزی میخواهند که نه در بازار پیدا میشود و نه در اپلیکیشنها: درک شدن. آنچه بیش از هر چیز در رشد روانی، اجتماعی و اخلاقی فرزندان تأثیر دارد، نه فقط میزان امکانات مالی یا آموزشی خانواده، بلکه کیفیت ارتباط هیجانی بین والد و فرزند است.
بسیاری از والدین امروز، تحصیلکرده، مطلع و دغدغهمندند؛ اما اغلب نمیدانند چطور باید احساسات کودکانشان را بشنوند، بفهمند و پاسخ دهند. اینجاست که مفهوم «هوش هیجانی» وارد میدان میشود؛ مهارتی که بیسر و صدا، اما بهشدت، در حال تعیین سرنوشت عاطفی نسل آینده است.
این گزارش تحلیلی، نگاهی دارد به اینکه هوش هیجانی والدین چگونه میتواند شکلدهنده شخصیت، احساسات و آینده روابط کودکان باشد؛ و اینکه در دنیای پر از استرس و فناوری، چگونه میتوان همچنان پدر یا مادری «عاطفی و هوشمند» باقی ماند.
احساس، مغفول اما بنیادین
در فضای آموزشی و خانوادگی امروز، بسیاری از والدین تمرکز خود را بر موفقیت تحصیلی، مهارتهای زبانی، یا حتی آموزش زبان دوم به کودکان میگذارند. اما آنچه اغلب مغفول میماند، پرورش عاطفی و احساسات کودک است. این در حالی است که پژوهشها نشان دادهاند رشد هیجانی کودک، بنیانیتر و مهمتر از رشد شناختی صرف است.
مفهوم هوش هیجانی (Emotional Intelligence)، که شامل آگاهی از احساسات خود، مدیریت آنها، همدلی با دیگران و مهارتهای ارتباطی است، نهتنها برای بزرگسالان بلکه در فرآیند رشد کودک نیز نقش کلیدی ایفا میکند. کودکانی که در محیطی با هوش هیجانی بالا رشد میکنند، نهتنها در مدرسه بلکه در روابط اجتماعی، اعتمادبهنفس و تابآوری نیز موفقتر هستند.
اما سؤالی که مطرح میشود این است: آیا والدینی که خودشان فاقد مهارتهای هوش هیجانی هستند، میتوانند این مهارتها را به فرزندان خود انتقال دهند؟
وقتی والدین بلد نیستند احساسات را بشنوند
والدینی را در نظر بگیرید که در مواجهه با گریه کودک، بلافاصله او را ساکت میکنند: «گریه نکن! چیزی نشده!» یا در برابر ترس فرزند میگویند: «از چی میترسی؟ مسخرهست!» این نوع واکنشها – هرچند از روی نیت خیر – پیام واضحی به کودک میدهد: احساساتت مهم نیستند، یا نباید آنها را نشان بدهی.
در چنین شرایطی کودک نهتنها نمیآموزد که احساسات خود را بشناسد و بیان کند، بلکه یاد میگیرد آنها را سرکوب یا پنهان کند. در بلندمدت، این کودکان ممکن است در بیان نیازهای عاطفی، برقراری ارتباط سالم یا حتی شناخت خود دچار مشکل شوند.
والدینی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، در عوض با گفتن جملاتی مانند: «میفهمم ناراحتی...»، یا «به نظرم ترسیدی، درسته؟» به کودک نشان میدهند که احساساتش قابلقبول و درکشدنی هستند. همین جملههای ساده، پایههای اعتماد، امنیت روانی و خودآگاهی را در کودک میسازد.
تأثیر مستقیم بر روابط آینده کودک
رشد عاطفی در کودکی، فقط یک مزیت موقتی نیست. تحقیقات گسترده در حوزه روانشناسی رشد نشان دادهاند که کودکانی که در خانوادههایی با تعامل هیجانی سالم رشد میکنند، در بزرگسالی روابط عاشقانه و دوستانه موفقتری دارند.
در واقع، مهارتهایی مثل شنیدن بدون قضاوت، مدیریت خشم، درک احساسات دیگران و بیان محترمانه ناراحتیها، در بستر همان روابط اولیه کودک با والدین شکل میگیرد.
بچههایی که در کودکی احساساتشان بیاهمیت تلقی شده یا بیپاسخ مانده، در آینده ممکن است خودشان هم نتوانند احساسات دیگران را درک کنند یا دچار اختلالات ارتباطی، اضطراب یا حتی افسردگی شوند.
تکنولوژی و والدینی که «درگیر» نیستند
در عصر دیجیتال، بسیاری از والدین بهظاهر در کنار فرزندانشان هستند، اما حضور هیجانی ندارند. تلفنهای هوشمند، شبکههای اجتماعی، فشار کاری و نگرانیهای اقتصادی، بخش عمدهای از توجه پدر و مادر را به خود مشغول کرده است.
در چنین فضایی، والدین ممکن است حضور فیزیکی داشته باشند، اما در لحظههایی که کودک نیاز به همدلی یا تأیید عاطفی دارد، غایباند. این نوع نبودن، تأثیری عمیقتر از غیبت فیزیکی دارد. کودک یاد میگیرد که برای شنیدهشدن، نباید مزاحم باشد، یا احساسات خود را مخفی کند.
تربیت احساسی، آموزشپذیر است؟
پاسخ قطعاً «بله» است. هوش هیجانی چیزی ذاتی یا غیرقابل تغییر نیست. حتی والدینی که در خانوادههای سرد، بیتوجه یا سرکوبگر بزرگ شدهاند نیز میتوانند با آگاهی و تمرین، الگوهای رفتاری خود را اصلاح کنند.
مهارتهایی مانند:
-
شنیدن فعال و بدون قضاوت
-
به زبان آوردن احساسات خود به شکل سالم
-
کمک به کودک در نامگذاری احساساتش
-
پذیرش تمام طیفهای هیجانی (نهفقط شادی)
همه اینها میتواند بهتدریج فضای عاطفی خانواده را سالمتر و تربیت فرزندان را انسانیتر کند.
آیا فقط مادران مسئولاند؟
در بسیاری از جوامع از جمله جامعه ایران، بار تربیت عاطفی فرزندان بهشکل نابرابر بر دوش مادران افتاده است. در حالی که پدران نیز نقش مستقیمی در شکلگیری هوش هیجانی فرزند دارند.
حضور فعال پدر در بازی، گفتوگو، شنیدن احساسات کودک و حتی بیان احساسات خود، الگویی بینظیر از تعامل هیجانی برای کودک میسازد. کودکانی که پدرانی مهربان و گوشسپار دارند، معمولاً مهارتهای اجتماعی بالاتری دارند و در مدرسه و جامعه بهتر عمل میکنند.
آموزش رسمی؛ جای خالی یک ضرورت
یکی از خلأهای مهم در نظام آموزشی کشور، نپرداختن به هوش هیجانی در دورههای آموزشی والدین است. نه در مدارس، نه در بیمارستانها و نه در مراکز مشاوره، برنامهای جامع برای آموزش هوش هیجانی به والدین وجود ندارد.
در حالی که آموزش این مهارتها میتواند در کاهش خشونت خانگی، طلاق، مشکلات رفتاری کودکان و حتی پیشگیری از افسردگی مؤثر باشد.
نقش رسانهها، فضای مجازی، کتابهای تربیتی و حتی سریالها در این زمینه بسیار پررنگ است. معرفی الگوهای رفتاری سالم، گفتگوهای خانوادگی و آموزش عملی مهارتهای عاطفی میتواند قدمی مؤثر برای اصلاح این فضا باشد.
سخن پایانی
در عصری که کودکان از همان سنین پایین در معرض انبوه اطلاعات، فشارهای رقابتی و تغییرات سریع فرهنگی قرار دارند، بیش از هر زمان دیگر نیاز به والدینی دارند که نهتنها نان و آموزش بلکه آغوش و درک هیجانی به آنها بدهند.
هوش هیجانی والدین، نه یک ویژگی لوکس بلکه ضرورتی حیاتی برای تربیت انسانهایی سالم، بااعتمادبهنفس و توانمند است. اگر والدین بتوانند ابتدا احساسات خود را بفهمند، بپذیرند و مدیریت کنند، خواهند توانست نسلی را تربیت کنند که احساساتش را نه سرکوب بلکه سازنده، مفید و سالم بروز دهد.