فردوسی

شاهنامه، این منظومه سترگِ ملی، قرن‌هاست که حافظ هویت ایرانیان در برابر هجمه‌های فرهنگی و زبانی است. اما با وجود جایگاه کم‌نظیر آن در فرهنگ ایران، هنوز هم در نظام آموزشی، رسانه‌ها و برنامه‌ریزی‌های فرهنگی کشور، آن‌گونه که شایسته است مورد توجه قرار نمی‌گیرد. به گفته یکی از استادان برجسته زبان و ادبیات فارسی، بی‌توجهی به شاهنامه، در حقیقت غفلت از شناسنامه فرهنگی ملت ایران است.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ ۲۵اردیبهشت‌ماه، روزی است که به نام ابوالقاسم فردوسی، شاعر نامدار ایرانی و خالق شاهنامه، ثبت شده است؛ مردی که زبان پارسی را در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخ ایران حفظ کرد و از فراموشی نجات داد. فردوسی نه‌تنها شاعر است، بلکه یک ملت‌ساز فرهنگی است که با قلم خود ریشه‌های هویت ایرانی را آبیاری کرد. شاهنامه او فقط یک کتاب شعر نیست، بلکه دایره‌المعارف اسطوره، تاریخ، اخلاق و فرهنگ ایران است.

اما امروز، در میانه هیاهوی رسانه‌ای، سرعت زندگی مدرن و هجمه‌های فرهنگی، جایگاه شاهنامه در زندگی ایرانیان بیش از هر زمان دیگری در معرض تهدید قرار گرفته است.

روز بزرگداشت فردوسی، فرصت ارزشمندی برای بازگشت به میراثی است که فراتر از شعر و اسطوره، جان‌مایه‌ای از تاریخ، فلسفه، اخلاق، و هویت یک ملت را در خود دارد. شاهنامه، تنها کتابی ادبی نیست، بلکه آئینه‌ای است از روح ایرانی؛ آمیخته با خرد، پهلوانی، درد، پیروزی و شکست.

اما آیا امروز شاهنامه جایگاهی در زندگی مردم دارد؟ یا تنها به قاب‌هایی طلایی محدود شده که سالی یک‌بار در سالگرد تولد شاعرش به آن نگاه می‌شود؟ آیا نسل امروز، رستم را تنها یک اسم می‌داند و سیاوش را یک افسانه دور؟ این گزارش نگاهی دارد به جایگاه فعلی شاهنامه در جامعه امروز ایران.

شاهنامه؛ کتابی فراتر از حماسه

بیش از پنجاه هزار بیت، روایتی از آغاز تا پایان تاریخ ایران پیش از اسلام، داستان‌هایی از پادشاهان اسطوره‌ای، نبردهای پهلوانی، وقایع تاریخی و مفاهیمی چون عدالت، خیانت، مهر، خرد و خانواده... این‌ها مؤلفه‌های شاهنامه‌اند.

در شاهنامه نه‌تنها نبرد و قدرت، بلکه انتخاب‌های اخلاقی، روابط خانوادگی، ریشه‌های اجتماعی بحران‌ها، و چرخش‌های تقدیر انسانی به تصویر کشیده شده‌اند. شاهنامه از کیومرث آغاز می‌شود و تا یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، ادامه می‌یابد؛ روایتی بزرگ از تاریخ ملی ایرانیان.

فردوسی، زبان فارسی را زنده نگه داشت

فردوسی در دورانی به نظم‌سرایی پرداخت که زبان فارسی در تهدید فراموشی بود. سلطه اعراب بر ایران، نفوذ گسترده زبان عربی در ساختار اداری، علمی و دینی جامعه، و نیز تحقیر زبان پارسی در دربارها، وضعیت نگران‌کننده‌ای را رقم زده بود.

فردوسی آگاهانه تصمیم گرفت شاهنامه را با زبانی ساده، روان، و به‌دور از واژگان عربی بنویسد. به همین دلیل، شاهنامه از دید زبان‌شناسی، گنجینه‌ای بی‌همتا از واژگان اصیل پارسی است. این ویژگی سبب شد تا زبان فارسی در برابر زوال مقاومت کرده و قرن‌ها پایدار بماند.

نقش شاهنامه در انتقال ارزش‌های فرهنگی

اگر شاهنامه فقط مجموعه‌ای از نبردها و داستان‌های کهن بود، شاید در گذر زمان به فراموشی سپرده می‌شد. اما قدرت شاهنامه در آن است که ساختارهای بنیادین فرهنگ ایرانی—چون احترام به بزرگ‌تر، وفاداری، اهمیت خانواده، خردگرایی، عدالت‌طلبی و مسئولیت‌پذیری—در بطن روایت‌هایش نهفته است.

شخصیت‌هایی چون رستم، سیاوش، فریدون، سهراب، تهمینه، گشتاسب و کی‌خسرو هرکدام حامل یک بعد از تجربه انسانی هستند. رستم با تمام قدرتش، بارها در برابر پدر، پادشاه، یا فرزند، انتخاب‌هایی سخت دارد؛ سیاوش نماد بی‌گناهی قربانی‌شده است؛ زال و رودابه تجسم عشق عقلانی‌اند؛ و کی‌خسرو نمونه فرمانروای عادل و معنوی است.

شاهنامه در خانواده امروز؛ غایب یا مغفول؟

در گذشته، شاهنامه بخشی از سنت شفاهی خانواده‌ها بود. بزرگ‌ترها شب‌ها برای کودکانشان داستان‌های حماسی می‌خواندند. شاهنامه‌خوانی در قهوه‌خانه‌ها، دورهمی‌های محلی، و حتی مراسم مذهبی، فضایی را برای انتقال فرهنگی فراهم می‌کرد که امروز کمتر دیده می‌شود.

نسل امروز اما اغلب با شاهنامه غریبه است. نه در خانه‌ها نسخه‌ای از آن هست، نه در کتابخانه مدارس جایگاه درخوری دارد، و نه در رسانه‌ها ردّی از آن دیده می‌شود. فضای مجازی پر است از محتوای بی‌ریشه، وارداتی و سرگرم‌کننده، اما شاهنامه که می‌تواند هم سرگرم کند، هم بیاموزد، جایی در آن ندارد.

چرا شاهنامه امروز مهم‌تر از دیروز است؟

در دنیایی که کودکان و نوجوانان با کارتون‌ها و بازی‌هایی رشد می‌کنند که شخصیت‌های آن عمدتاً از فرهنگ‌های دیگرند، شاهنامه می‌تواند نقطه اتکایی برای ایجاد حس هویت و تعلق فرهنگی باشد. در عصر جهانی‌سازی، داشتن منابع فرهنگی بومی نه‌تنها تهدید نیست، بلکه فرصتی برای ایستادگی و تداوم درونی است.

داستان‌های شاهنامه الگوهای رفتاری و اخلاقی زیادی برای کودکان دارد: «سیاوش» به کودکان می‌آموزد دروغ نگویند؛ «رستم» به آن‌ها می‌آموزد مسئولیت‌پذیر باشند؛ و «زال» می‌آموزد که ظاهر و تفاوت‌ها دلیلی برای طرد نیست.

جای خالی شاهنامه در آموزش و رسانه

در نظام آموزشی کشور، شاهنامه فقط به چند درس محدود در دوره دبیرستان خلاصه می‌شود. آن هم بدون پرداختن عمیق به محتوای آن یا ارتباط آن با زندگی دانش‌آموزان. آموزش صرف چند بیت، بدون درک زمینه تاریخی و مفهومی، نمی‌تواند پیوندی عاطفی یا فرهنگی با دانش‌آموز ایجاد کند.

از سوی دیگر، رسانه‌ها—چه رسمی و چه دیجیتال—نقش مؤثری در ترویج شاهنامه نداشته‌اند. ساخت مجموعه‌های داستانی، انیمیشن، مستندهای جذاب، برنامه‌های کودک‌محور و مسابقه‌های شاهنامه‌ای می‌توانستند سهم بزرگی در احیای شاهنامه در ذهن جامعه داشته باشند.

کتابخانه‌های خاک‌گرفته؛ شاهنامه در حاشیه نشر

در بازار کتاب نیز گرچه نسخه‌هایی از شاهنامه وجود دارد، اما نسخه‌های کودک‌پسند، مصور، داستانی‌شده یا ساده‌سازی‌شده برای نسل جدید بسیار محدودند. این در حالی است که کشورهای دیگر با ادبیات کهن خود چنین کرده‌اند و موفق هم بوده‌اند.

مثلاً مجموعه‌های هری پاتر یا ارباب حلقه‌ها که برخاسته از اسطوره‌های غربی‌اند، نه‌تنها به ادبیات بلکه به اقتصاد فرهنگی کشورهایشان کمک کرده‌اند. آیا شاهنامه ایران، با این غنای عظیم، ظرفیت کم‌تری دارد؟

ضرورت بازاندیشی در سیاست‌های فرهنگی

اگر قرار است فرهنگ ایرانی در دهه‌های آینده زنده بماند، شاهنامه باید در آن حضور فعال داشته باشد. این حضور نیاز به اقداماتی گسترده در سطح خانواده، آموزش، رسانه و نهادهای فرهنگی دارد:

  • در خانواده: خواندن داستان‌های شاهنامه به‌عنوان بخشی از تربیت فرهنگی کودک

  • در مدرسه: گنجاندن داستان‌های شاهنامه با رویکرد تربیتی، نه صرفاً ادبی

  • در رسانه: تولید محتوای سمعی–بصری با محوریت داستان‌ها و قهرمان‌های شاهنامه

  • در فضای مجازی: راه‌اندازی صفحات، کانال‌ها و بازی‌های تعاملی مرتبط با شخصیت‌های شاهنامه

  • در جامعه: جشنواره‌های شاهنامه‌خوانی، روزهای مطالعه ملی، تورهای فرهنگی به آرامگاه فردوسی در توس

فردوسی، سرمایه‌ای فراموش‌شده؟

فردوسی میراث‌دار فرهنگی است که در زمانه خود، خطر زوال زبان، هویت و استقلال فکری ایران را حس کرد و با قلم خود به جنگ آن رفت. اما اگر امروز نسل ما، بی‌اعتنا به او از کنارش عبور کند، آن‌گاه نه تنها به او، بلکه به خودمان بی‌وفایی کرده‌ایم.

او خود در پایان شاهنامه گفته بود:

"بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی"

و امروز ما باید از خود بپرسیم: آیا این زبان زنده، این فرهنگ پویا، و این ریشه دیرینه را زنده نگاه داشته‌ایم؟

روز فردوسی فقط یادبود یک شاعر نیست، بلکه فرصتی است برای بازاندیشی در این‌که هویت ملی، زبان فارسی و حافظه تاریخی ما چقدر در خطر فراموشی قرار گرفته‌اند. شاهنامه کتابی است برای تمام نسل‌ها؛ برای کودکی که به دنبال قهرمان است، برای جوانی که به دنبال معناست، و برای پدری که می‌خواهد فرزندش را با ریشه‌ها آشنا کند.

اگر شاهنامه را از زندگی‌مان حذف کنیم، در حقیقت خودمان را از تبارمان جدا کرده‌ایم. و این جدایی، بی‌سر و صدا اما ویرانگر خواهد بود.

اگر فردوسی نبود…

در پایان، این پرسش را می‌توان مطرح کرد: اگر فردوسی نبود، امروز ما با چه زبانی سخن می‌گفتیم؟ آیا هویت تاریخی ما در طوفان حمله‌های فرهنگی باقی می‌ماند؟ شاهنامه نه‌تنها میراثی ادبی، بلکه پیوندی تاریخی و معنوی با هویت ماست.

بی‌توجهی به شاهنامه، فقط بی‌توجهی به یک کتاب نیست؛ بلکه پشت کردن به ریشه‌ها، زبان، فرهنگ و اسطوره‌های خودمان است. اگر شاهنامه خاک بخورد، شناسنامه‌ فرهنگی‌مان کم‌رنگ می‌شود.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =