به گزارش پیام خانواده ۱۳ شهریورماه سال ۱۳۹۵ بود که حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجرای بند یک اصل ۱۱۰ قانون اساسی سیاستهای کلی «خانواده» را که پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شده است، ابلاغ کردند. از سوی دیگر نهاد مقدس خانواده و ضرورت تشکیل آن، همواره مورد تأکید خداوند متعال و اهلبیت (ع) بوده است، از همین رو در گفتوگو با مجید کافی معاون پژوهشی، آموزشی و فناوری پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، به تبیین مفهوم خانواده محوری و بررسی سیاستهای کلی «خانواده» ابلاغی رهبر معظم انقلاب پرداختیم که در ادامه میآید.
خانواده در اجتماع از یک آرامشی بهرهمند است
خانواده با سه نوع از روابط، گروه اجتماعی کوچکی به شمار میرود. از در خانواده از یکسو، مجموعهای از روابط ساختاری است که شامل موقعیتها، نقشها و پایگاههایی است که زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان در خانه عهدهدار این نقشها هستند و برای هر یک از آنها، شرح وظایفی وجود دارد و از سوی دیگر، مجموعهای از روابط عاطفی در خانواده وجود دارد که شامل محبت، عشق، علاقه و درنهایت، بین زن و شوهر رابطه جنسی و بین والدین و فرزندان نیز علاقه و محبت تعریف میشود. اخیراً در خانواده یک رابطه سوم نیز شکل گرفته که از آن به نام رابطه فناوری تعبیر میشود؛ ارتباطات، رسانه و فضای مجازی که بسیار هم تأثیرگذار بوده است.
خانواده یک گروه کوچک است که اعضای آن، براساس احساسات و علاقه شدید به هم پیوند میخورند که این در جهت تحقق آرمانی و فلسفه خانواده است. برای این فلسفه دو دیدگاه وجود دارد؛ یک دیدگاه این است که فلسفه خانواده، تداوم نسل و فرزندآوری است که این یک نگاه لیبرالی و کارکردگرایی است و یک فلسفه دیگری هم وجود دارد که مذاهب و ادیان روی آن تأکید میکنند و آنهم حفظ آرامش اعم از آرامش اجتماعی، فردی و روانی است. شاید تفسیر «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» باشد اگرچه بحث آرامش هم دوطرفه است و «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» فقط برای مرد نیست که در کنار زن آرامش پیدا میکند، بلکه همانطور که مرد در کنار زن آرامش می یابد، زن نیز در کنار او به آرامش میرسد. باوجوداین، خود خانواده در اجتماع از یک آرامشی بهرهمند است که باید اهمیت آن در نظر گرفته شود.
خانواده محوری را میتوان در چندین معنا و رویکرد دنبال کرد
یک خانواده داریم که عبارت است از خانواده محوری در سیاستگذاری خانواده که از سوی مقام معظم رهبری منتشر شد و این بدان معناست که در سیاستگذاریها و برنامهریزیها باید خانواده را محور قرار دهیم؛ یعنی در هر برنامهریزی اعم از آسیبهای اجتماعی، توسعه علمی و مانند آن، خانواده را محور تمام سیاستگذاریها و برنامهریزیها قرار دهیم. این معنا در بحثهای حکمرانی و حاکمیت مطرح است. یک خانواده محوری هم داریم که جامعه شناسان و آسیب شناسان اجتماعی روی آن تأکید میکنند.
در کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی، بیشتر این آسیبها منشأ و خواستگاه خانوادگی دارد. موضوعاتی مانند طلاق، اعتیاد، فرار از خانه، اگرچه تعدادی از اینها آسیبهای اجتماعی هستند؛ اما بیشتر این آسیبها بهخصوص ده آسیب اجتماعی که در چند سال اخیر مطرح شد، بهخصوص اعتیاد و طلاق به خانواده ارتباط مستقیم دارد. خانواده محوری به این معناست که حل مسائل اجتماعی یا کاهش آسیبهای اجتماعی و حتی اصلاح و تربیت با محوریت خانواده انجام شود.
اگر روابط ساختاری یا بحث روابط عاطفی یا مدیریت روابط فناوری در خانواده بهدرستی انجام گیرد، آنگاه میتوان گفت این یک کارکرددرست و یکی از عوامل جدی کاهش آسیبهای اجتماعی خواهد بود. بهتازگی، یکی از معاونتهای قوه قضاییه نیز همین سیاستها را در دستور کار قرار داده، بهطوریکه از سال ۱۳۹۵ تا کنون میگویند این کارکرد جواب داده و حتی باعث کاهش طلاق شده است. درواقع آنها بر این عقیدهاند که تقویت روابط ساختاری و عاطفی در خانواده باعث کنترل طلاق شده است. معنای سومی نیز وجود دارد و آن این که خانواده، محوریت سلامت در جامعه است؛ یعنی ما میتوانیم از طریق روابط ساختاری و عاطفی به سلامت خانواده برسیم.
خانواده سالم جامعه ای سالم را تضمین می کند
اگر خانواده، جنبه مطلوب یک خانواده سالم و ایده آل را پیدا کند، در نتیجه جامعهای سالم خواهیم داشت. همانطور که خانواده آسیبدیده، نتیجهاش جامعهای آسیبدیده است. تفاوت معنای دوم و سوم در نگاه مثبت و منفی آن است؛ یعنی اگر نگاه شما منفی باشد، میگویید مهمترین عامل آسیبهای اجتماعی، آسیبهای خانوادگی است و کنترل عوامل و زمینههای آسیب اجتماعی خانواده، تاثیر مستقیم در سلامت جامعه خواهد داشت. پس خانواده سالم، نقش محوری در جامعه ای سالم دارد. یک معنای دیگری هم وجود دارد که معمولاً بیشتر روانشناسان، آن را به کار میبرند؛ محوریت خانواده و خانواده محوری، بهنوعی به «شخصیت» برمیگردد. به اعتقاد روانشناسان آسیبهای خانواده مبتنی بر تغییر بینشها و گرایشها در انسان است و اگر این دو تغییر کند، خانواده تغییر خواهد کرد و میتواند بهطرف مثبت و منفی جهتگیری کند و آسیبها تغییر نامناسب بینشها و گرایشها در زن و مرد و فرزندان است. خانواده محوری در اینجا اینگونه معنا میشود که محوریت را به بینشها و گرایشهای زن و شوهر بدهیم و به تعبیری، وقتی اصلاح شخصیت زن و مرد انجام گیرد، باعث تغییر بینشها و گرایشهای اجتماعی خواهد شد و این دقیقاً همان است که ما در قالب فرهنگ از آن نام میبریم. خانواده محوری در معنای اخیر، به معنای این است که تقویت شخصیت افراد در خانواده، باعث تقویت فرهنگ اجتماعی در جامعه میشود و این خود، نوعی نگاه نرمافزاری در خانواده محوری دارد. بهاینعلت که نگاه ما بیشتر اجتماعی و جامعهشناسانه است، بیشتر معنای دوم است؛ یعنی خانواده محوری به معنای تمرکز بر آسیبهای خانواده و کنترل آن تا درنتیجه به کنترل و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی تبدیل شود.
سیاستگذاری، یک امر اجتماعی است
زمانی که من بحث ساختار را بیان کردم، قطعاً نگاهم به خانواده بهعنوان یک نظام و گروه بود و گروه خود، یک نظام است که دارای فرمانده و رهبر و سلسلهمراتب است. این نگاه، چیزی است که در آیه الرجال قوامون علی النساء هم آمده که نوعی سلسلهمراتب را بیان میکند و میگوید تکیهگاه زن، مرد است. این یک نگاه سیستمی است. این حرف درست است که ما در سیاستگذاری خودمان باید تکلیفمان را با خود روشن کنیم. سیاستگذاری، یک امر اجتماعی است و اشخاصی که سیاستگذاری میکنند، نگاه سیستمی دارند. وقتی در اجزا و افراد وارد میشویم، آنجا سیاستگذاری نداریم، بلکه تقویت شخصیت یا تثبیت فرهنگ فردی مطرح است؛ اما افزون بر این نکته نکات دیگری است که باید در سیاستگذاری تکلیف آن مشخص شود؛ مثلاً اگر ما سیاستهایی را که پایهریزی کردهایم، همه سیاستهای سنتی باشد و اکنون با تغییر و تحولاتی که در جامعه رخ میدهد به سمت اشکال دیگری از خانواده برویم که لزوماً با فرهنگ و دین ما ناسازگار نیست، اما با سنت رایج جامعه ما ناسازگار است، در اینجا چه باید کرد؟ آیا باید سیاستگذاریها بازخوانی شود و برای تغییرات جدید چارهای اندیشید یا اینکه تلاش کنیم خانواده به سمتوسوی اشکال جدید نرود که این تقریباً محال است. جامعه خواهناخواه به سمت تغییرات جدید خواهد رفت و اشکال مختلف خانواده نیز ایجاد خواهد شد.
وقتی از خانواده محوری صحبت میشود، باید دقیقاً مشخص شود کدام خانواده را میگوییم؟ آیا خانواده سنتی مهم است یا خانواده در اشکال جدید و مدرن؟ منظور این است که خانواده در شکل پیشرفته و مدرن هم باید خانواده باشد و تمام کارکردهایی خانواده را داشته باشد که در شکلهای جدید بروز و ظهور کرده است. همانطور که مجموعهای از تحولات باعث شد خانواده گسترده تبدیل به خانواده هستهای شود و جامعه هم سیاستگذاری خودش را پیش برد و قوانین خاص خودش را تدوین کرد و هیچکسی هم نگفت با تبدیل خانواده گسترده به خانواده هستهای، فرهنگ اجتماعی و دین ما متزلزل میشود، در این جا ما میتوانیم به سمتی برویم که مجموعهای از سیاستگذاریها را برای این نوع خانوادههای جدید در نظر بگیریم. سیاستگذاریها نباید فقط ناظر به حال باشد، بلکه باید تمرکز بیشتر آن بر روی آینده باشد. باید برای تغییرات در خانواده آمادگی لازم را داشته باشیم و هوشمندانه آن را رصد کنیم و برای این تغییرات جدید، برنامهها و سیاستهای جدید مفید به حال جامعه را طرحریزی کنیم. نباید دست روی دست بگذاریم و فقط نظارهگر تغییرات باشیم و هنگامیکه این تغییرات به یک فرهنگ و باور تبدیل شد برای اصلاح آن به فکر چارهجویی باشیم، بلکه به نوعی باید از تغییرات چند قدم جلوتر باشیم و موضوعات آینده پژوهی را در خانواده نیز لحاظ کنیم.
خانواده سلول اجتماعی است
نکته دیگر این است که ما با یک پدیده چندتکه در سیاستگذاری روبرو هستیم. برخلاف بسیاری از پدیدهای اجتماعی که یک متکفل برای آن با بودجه و سازمان مستقلی تعریف شده، در خصوص خانواده که اصل و اساس اجتماع و به تعبیری سلول اجتماعی است، چنین چیزی را نداریم. برای جوانان، وزارتخانه وجود دارد، درحالیکه نیمی از جمعیت ما جوان است. برای ورزش که چندان پدیدهای عمومی و اجتماعی (درحالیکه باید باشد) خاص برخی افراد است. ما وزارت خانه داریم، اما برای خانواده که همه افراد جامعه در طول عمرشان دو نوع آن را (جهتیابی و تولیدمثلی) را تجربه میکنند، هیچ سازمان و ساختار تعریفشده دقیقی نداریم. در نهاد ریاست جمهوری، دفتری برای خانواده داریم. در شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز، چنین چیزی را داریم، اما اینهایی که باید سیاستگذاری دقیق همراه با مطالعه جدی داشته باشند، اینچنین چیزی را نداریم. فارغ از اینکه مشکل ما فقط سیاستگذاری نیست و اجرای آنهم یک مسئله جدی است. مسائلی مانند تثبیت، تبلیغ و نهادینه کردن سیاستها در منش و رفتار اعضای خانواده هم وجود دارد که هیچکسی آن را بهدرستی انجام نمیدهد. ما کانال ورزش داریم، اما کانال خانواده و شبکه ماهوارهای خانواده نداریم. فرض را بر این بگذاریم که سیاستگذاری هم صورت گرفته، حالا از چه طریقی این سیاستگذاری میخواهد به افراد منتقل شود و در شخصیت و فرهنگ افراد تثبیت گردد، این خود یک مسئله جدی است. فرآیند تثبیت یک هنجار در رفتار آدمها یکی ابلاغ و دیگری تکرار است؛ یعنی اولاً باید به گوش افراد برسد و ثانیاً تکرار شود، تا به مرحله تثبیت برسد تا آنگاه بتوان گفت سیاستگذاری در مجرای درست خودش، صورت گرفته و در بدنه سبک زندگی مردم جایگاه خود را یافته است.
آیا کمیسیونی مختص خانواده داریم؟
تقریباً در تمام امور، کمیسیونهایی در مجلس شورای اسلامی وجود دارد، اما آیا کمیسیونی مختص به خانواده داریم؟ درحالیکه میدانیم، اصل و اساس در پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، نهاد خانواده است و موفقیت نظام هم مبتنی بر خانواده سالم است و اگر خانواده ما قوی باشد، سیاست و حکمرانی ما قوی است. آیا نمایندگان مجلس در هر دوره، اشراف کامل بر امور خانواده دارند؟ خانواده را بهصورت فنی و علمی تا چه اندازه میشناسند؟ این مجموعهای از مسائلی است که نه در سیاستگذاریاش موفق بودهایم و نه در اجرای آن توفیقی داشتهایم. گذشته از این، مجموعهای از آسیبهای اجتماعی با مدیریت چندتکه را داریم که حتی در مواردی، متناقض حرف میزنند؛ مثلاً یکی از نهادها، کودک همسری را طوری تعریف میکند که برداشت ذهن عمومی جامعه مجاز بودن و خالی از اشکال بودن آن است. از سوی دیگر، برخی از نهادها، طوری کودک همسری را تعریف و تفسیر میکند که فکر میکنیم این یک بلای آسمانی است که در حال ناز شدن بر سر این ملت است. این سیاستگذاریها وقتی خودشان باهم ناسازگارند، نمیتوان به یک نقطه دقیق، درست و کارآمد در راستای حل مسئله رسید. البته این فقط یک مثال است و موارد بسیاری از این دست داریم. این موضوع به سیاستگذاری خانواده بهشدت آسیب میزند. در چهل سال گذشته، در سیاستگذاری، اجرا و فرهنگسازی موفق نبودهایم.
هنجارهایی که رسانه ملی (صداوسیما) به مخاطبش انتقال میدهد، باهم متناقضاند. در سریالها و فیلمهای سینمایی، خانوادههایی را میبینیم که اوضاع مالی آنها خوب است و خانه آنچنانی دارند و تجملاتی هستند در این خانوادهها یا فرزندی وجود ندارد و یا تکفرزندی را مشاهده میکنیم. در نقطه مقابل، خواسته یا ناخواسته، خانوادههای پر فرزند را نماد خانوادههای فقیر و طبقه پایین جامعه و ساکن در محلههای فقیرنشین معرفی میکنند. این در حالی است که سیاست ما در خانواده افزایش و ازدیاد موالید است؛ چه در خانوادههای مرفه، چه در خانوادههای فقیر. سیاست بر ازدیاد موالید و فرزندآوری تأکید دارد، اما دستگاه و سازمانی که در تثبیت و نهادینه کردن این سیاست کار میکند، مسیر دیگری را پیش میبرد. واقعاً کجا باید برای هماهنگی بین فضاها، دستورالعملها، تبلیغها و ترویجها، تصمیمگیری شود. سیاستگذاری صداوسیما در بحث فرزندآوری با سیاستگذاری در بحث حکمرانی کجا باید تطبیق پیدا کنند؟ نداشتن سازمان، نداشتن سیاستهای یکسان و نداشتن مکانیزم همکاری و هماهنگی بین این سیاستها از مواردی است که به نظر میآید، سیاستگذاری در حوزه خانواده ناموفق بوده است. ما حرفهای خوب میزنیم، اما این حرفهای خوب در جاهای مختلف با مدیریت چندتکه همراه است و این است که خروجی خوبی به ما نمیدهد و اگر نگاه سنتی به فروپاشی داشته باشیم، خواهیم دید که روزبهروز خانواده بیشتر به سمت فروپاشی پیش میرود، اما اگر نگاه سنتی نداشته باشیم، تغییر اشکال خانواده به شکلهای جدید را فروپاشی نخواهیم دانست. وقتی میگوییم فروپاشی؛ یعنی تضعیف روابط ساختاری و عاطفی در خانواده که یکی از عوامل جدی امروزی آن روابط فناوری است.
روابط فناوری باعث تضعیف روابط ساختاری و عاطفی در خانواده میشود
روابط فناوری باعث تضعیف روابط ساختاری و عاطفی در خانواده میشود، این نتیجه تضعیف روابط ساختاری و عاطفی منجر به شکلگیری یک سری ساختارهای جدید و بهتبع آن بروز روابط ساختاری جدید در خانواده میشود. اگر شما نگاه سنتی داشته باشید، وقتی خانواده از پوسته سنتی خود خارج شده و به پوستههای جدید وارد میشود، آنگاه شما به این تغییر، فروپاشی میگویید. معنای فروپاشی نیز، تضعیف روابط ساختاری و عاطفی سنتی خانواده است. حال، اگر نگاه مدرن داشته باشید، میگویید لزومی ندارد که خانواده در این روابط ساختاری و عاطفی بگنجد. این مسیر باید قطعاً سیاستگذاری شود، نمیتوان گفت سنت ما این است و چون جامعه به این سمت میرود، پس باید روی این سنتها باید پافشاری و اصرار کرد. همانطور که در تبدیل خانواده گسترده به خانواده هستهای، خیلیها مقاومت کردند، ما باید برای شکلهای جدید و مدرن خانواده سیاستگذاری کنیم. وقتی قرار است این کار اتفاق بیفتد، جامعه و مکانیزمهای اجتماعی گوش به حرف من و شما نمیدهد. همانطور که پیشتر عرض کردم، آن جامعهای موفق است که توانایی مدیریت این تغییر و تحول را داشته باشد و برای آن سیاستگذاری و برنامهریزی دقیق و استاندارد کند.
این نکته را باید اضافه کنم که سیاستگذاری در امر خانواده به این معنا نیست که کاری کنیم خانواده از شکل سنتی خارج نشود، چون برخیها سیاستگذاری را اینگونه میدانند.
من میگویم برای گروهی باید این کار را کرد، اما برای گروهی اینطور برنامهریزی کنیم که اگر قرار است خانواده از شکل کنونی خود خارج شود، پس به چه شکلی باید تبدیل شود که آسیب نبیند و خانواده کلاً از بین نرود، بلکه خانوادهای در پوستهای جدید شود که همان کارکردهای خانواده سنتی و گسترده در جامعه داشته است،
اصل خانواده گسترده، کارکرد اقتصادی آن نبود
حال به لحاظ ساختاری و عاطفی این خانواده جدید هم این کارکردهای ساختاری و عاطفی را داشته باشد. اینکه میگویم کارکردهای ساختاری و عاطفی، بهاینعلت است که خانواده گسترده، بهخاطر وجود نیروی کار و منابع انسانی، کارکرد اقتصادی هم داشته است. وقتی تحولات در بعد اقتصاد جامعه شکل گرفت، خودبهخود باعث این شد که خانواده گسترده به خانوادهای هستهای تبدیل شود؛ اما اصل خانواده گسترده، کارکرد اقتصادی آن نبود، بلکه کارکرد عاطفی، تربیتی و تقسیم جایگاهها، موقعیتهای اجتماعی و نقشها، اصل خانواده گسترده را تشکیل میداد، در خانواده هستهای، شاهد ادامه حیاتش هستیم؛ آن آرامش، ارتباط جنسی، تربیت و اخلاقیات به حیات خود ادامه میدهد. در خانوادهای هستهای، مجموعهای از کارکردها را داریم که ویژه خانواده است و مجموعهای از کارکردها را داریم که از بین میرود و چیز دیگری شکل میگیرد؛ بهعنوانمثال، اینکه زن شاغل است و درآمدزایی میکند، این در خانوادهای هستهای اصل نیست، اما این کار را میکند و این یک پیامد دارد و آن این است که مردها به این نتیجه میرسد که زن که درآمد دارد من آهستهآهسته خودم کنار بکشم و اینگونه در برابر اعضای خانواده بیمسئولیت میشود. ما باید این قسمت را سیاستگذاری کنیم. البته، این فقط یک مثال است و موارد زیادی در این زمینه وجود دارد. نکته فعلی من این است باید اینها را هم سیاستگذاری کنیم، سیاستگذاری فقط در حفظ خانواده نیست، بلکه باید به شکلهای جدید خانواده را نیز، آن گونه که پیش تر به آن اشاره کردم، سیاستگذاری کنیم و به گونه ای باشد که شامل تغییر و تحولاتی شود که در خانوادههای هستهای اتفاق میافتد.
در خصوص ارزیابی سیاستگذاریهای خانواده ابلاغشده از سوی مقام معظم رهبری بحث، بسیار مفصل است که بخشی از آن به هویت اجتماعی برمیگردد و بخش دیگر آن به آسیبهای اجتماعی مرتبط میشود.
در موضوع هویت اجتماعی پیشتر، بحث بر این بود که آدمها در جامعه سنتی، با شاخصهایی شناخته میشوند؛ مثلا، وقتیکه در جامعه سنتی می گویند: شما چه کسی هستید؟ شخص در پاسخ میگفت: من پسر فلانی هستم یا می گفت: پدرم فلانی است و درواقع پدر، هویتبخش بود. در جامعه مدرن، این هویتبخشی خانوادگی، به هویت بخشی شغلی تبدیل شده است؛ یعنی بهجای اینکه بگوید من فرزند فلانی هستم، میگوید: من دکتر، دانشجو هستم یا شغل آزاد درم و یا بازاری یا پلیس هستم. در واقع، هویت خانوادگی، جایگاه خود را به هویت شغلی داده است. در جامعه مدرن، اگر از کسی سؤال کنید شما که هستید؟ وی در پاسخ میگوید: من استاد فلان مؤسسه یا دانشگاه و هیئتعلمی آن هستم. شما هم هرگز پدرش را نمیشناسید.
در جامعه مدرن، ارتباطات انسانها به حد ارتباطات شغلی رسیده است
در واقع، در جامعه مدرن، ارتباطات انسانها به حد ارتباطات شغلی رسیده است. در جامعه سنتی، وقتی آدمها در محیط جمعوجور زندگی میکردند، همه همدیگر را میشناختند و اگر غریبهای به آنها بر می خورد، در معرفی خود میگفت: من برادرزاده، برادر یا پسر فلانی هستم. امروزه این هویت خانوادگی در برخی افراد خاص، تجلی یافته و آن افراد خاص کسانی هستند که دارای جایگاه و منزلت بالای اجتماعیاند؛ مثلا، اگر شما فرزند مقام معظم رهبری را در کوچه ببینید، به دوستان خودتان میگویید: ایشان فرزند رهبر است. در موقعیتهای بالا مانند رئیسجمهور، وزیر و مانند آن، موقعیتهای خانوادگی مطرح است. در این موارد هم این جایگاه شغلی است که به این هویت داده است. در طبقات متوسط جامعه نیز آدمها همدیگر را نمیشناسند، اما شغل اینگونه نیست و هویت شغلی ابهام ندارد.
برخی باور دارند شغل در جامعه مدرن، تجزیهشده است؛ مثلاً، شخصی در معرفی خود میگوید: من کفاشم. در ذهن مخاطبش آنچه به تصویر کشیده میشود این است که وی صفرتاصد کفش را میشناسد و حتی جنس مرغوب و نامرغوب کفش را با یک نگاه تشخیص میدهد و انواع نمانامهای کفش را نیز میشناسد و از عیوب و مزایای انواع کفشها اطلاعات دقیق دارد، اما بعد که او را در محل کار میبینید، مشاهده میکنید که نهتنها کفاش نیست و هیچ سررشتهای از کفش ندارد، بلکه فقط کفشها را بند میکند؛ این بدان خاطر است که چون او در مسیری از کارهای جزئی یک کار بزرگ قرار دارد و این هویت را از آدم میگیرد و طرف در معرفی خودش میگوید در کارخانه کفش سازی کار میکنم و کارخانه کفاشی هم صدها کار جزئی دارد. جامعه مدرن، این بیهویتی را به آدمها تزریق میکند. برخی برای فرار از این بیهویتی خواستند به هویت خانوادگی برگردند؛ اما نه در شکل سنتی آنکه پدر و پدربزرگ باشد، بلکه در شکل یک خانواده هویتبخش؛ بهعنوانمثال این نام خانوادگی که آمد، درواقع بهگونهای میخواهد هویتهای خانوادگی را حفظ کند. بیشتر مردم در زمان گذشته، شغل خود را بهعنوان نام خانوادگی خود انتخاب کردند؛ مانند: چاوشی، قصابی، بقالی، پیلهوری، نگهبانی، باغبانی، دشت بانی و مانند آن. در دوره رضاشاه %۸۰ براساس شغلشان نام خانوادگی انتخاب کردند.
موضوع هویت، نسبتاً یک بحث جدید است
موضوع هویت، نسبتاً یک بحث جدید است، آقای فوکویاما اولین بار در کتاب «نظم جهانی» به سمت خانواده تعیین مسیر کرد. ایده وی در آن کتاب این است که نظم جهانی مبتنی بر نظم و هویت خانواده است و بینظمی جهانی مبتنی بر بینظمی بیهویتی خانواده است. در فرهنگ ما این از ابتدا بوده و از سال ۱۳۹۵ در کشورمان سیاستگذاری شد؛ یعنی یک امر فرهنگی به سیاستگذاری تبدیل شد. رهبر انقلاب تأکید دارند که باید سیاستگذاریها و برنامهریزیها را براساس هویت خانوادگی، صورت پذیرد. مکانیزم این کار چگونه میشود که ما بتوانیم خانواده را از سطح هویت شغلی هم بالاتر نبریم، ولی آن را همسطح هویت شغلی کنیم؟ این کار سختی است. ما اگر بخواهیم خانواده محوری را در سیاستگذاری بیاوریم، لازمهاش این است که آن را هویت بخشی کنیم؛ یعنی آدمها به خانوادههایشان افتخار کنند و خود را با خانواده معرفی کنند. بسیاری از دانشجویان و دانش آموزان بیم این دارند که بگویند خانواده من کیست؟ پدرم کیست یا شغلش چیست؟ این موجب میشود که آهستهآهسته به سمت تزلزل و فروپاشی خانواده پیش برویم.
هویت خانوادگی میتواند یکی از عوامل سیاستگذاری باشد
هویت خانوادگی میتواند یکی از عوامل سیاستگذاری باشد؛ ولی من نمیخواهم بگویم مقام معظم رهبری هم به این توجه داشتند و یا اطلاعات دیگری باعث شد که به سمت خانواده محوری بیایند. در اینکه رهبران و پیامبران ایدههای آرمانی بیان میکنند، شکی نیست؛ مثلاً کسی انتظار ندارد که پیامبر اسلام’ جزئیات را بیان کند. جایگاه او پیامبری و رهبری است و رهبر باید یک ایدهای را مطرح کند، اما این ایده باید سیاستگذاری شود و برایش راهکار گذاشته شود و این را من و شما که کارمان این است باید انجام بدیم و فقط به معنای آرمانی نباشد. امروزه، جوامعی را داریم که اساس آنها بر خانواده است. زمانی که فیلمهای ژاپنی یا کرهای را میبینم، برایم مهم بود که ببینم خانواده جدید در کره به چه نحوی است. در سریال «خانواده جدید» میبینیم که این سریال مشغول بیان تغییر نگرشهاست. یک زن و شوهر در خانواده جدید را نشان میدهد که هر دو، شاغل هستند و رتبههای بالای شغلی دارند. یکی تهیهکننده و دیگری پزشک است؛ اما زن در خانوادهای زندگی میکند که بدون پدر، رشد یافته و شوهر که پزشک است، خانواده خودش را گم کرده و در یک خانواده مرفه رشد پیدا کرده و زمانی که باهم ازدواج کردند، کاملاً براساس تشریکمساعی زندگی دارند و تصمیمات مشترک میگیرند. مرد در بیشتر مواقع، کوتاه میآید و زن، نظرات خودش را قالب میکند که این نوعی از نگاه به خانواده و زیستن را نشان میدهد که کاملاً با نگاه سنتی والدین پسر و نحوه مدیریت آنها تعارض دارد. سریال مذکور، خانواده جدید را در این قالب نشان میدهد. این خانواده است، حتی با نگاه سنتی ما یک خانواده هستهای است، اگرچه سلسلهمراتب تغییر کرده و نقشها تا حدودی عوض شده است. ما بر این باوریم که بسیاری از جوامع خانواده محورند و میتوانیم این موضوع را در بسیاری از کشورهای شرقی ببینیم و البته در بسیاری از کشورهای غیر شرقی و اروپایی هم وجود دارد؛ مثلاً آلمانیها خیلی روی خانواده حساس هستند.
سیاستگذاریها مطلوب نبوده است
سیاستگذاریها مطلوب نبوده است، برنامه و راهبرد مفید ارائه نشده است، مدیریت هماهنگ و سازگار نداریم. تعریفی که از خانواده در خانواده محوری ارائه میدهیم، یکی از کارکردهای آن رابطه جنسی است. هرکدام از دو کارکرد فلسفهای خانواده، چه فلسفه آرامش و چه فلسفه تداوم نسل، هر دو به رابطه جنسی برمیگردد. در اینجا ما تغییر نگرشی اینجا پیدا میکنیم و آمده است میگوید که خانواده، محوریتش با مهر و علاقه است. قدیمترها این شکلی نبود بهطوریکه دختر و پسر همدیگر را نمیدیدند و علاقهای هم نبود، اما خواستگاری میرفتند و بعد هم ازدواج میکردند و بهمرورزمان به یکدیگر علاقهمند میشدند، بهگونهای که حتی در اواخر عمرشان نمیشد اینها را از هم جدا کرد. اگر یکی از آنها فوت میکرد دیگری هم دق میکرد و به فاصله کوتاهی از مرگ همسرش او هم فوت میکرد. این موارد را بهبه تکرار در جامعه سنتی دیدهایم، و این در حالی است که امروزه میگویند: اساس رابطه زن و شوهر، عشق و علاقه است. این نگاه، تبعات زیادی دارد که یکی از تبعات عشق محوری این میشود که وقتی طرف از همسرش نامهربانی دید، سریع دلسرد میشود.
عشق به فرزند در شمار مؤلفههای خانواده محوری قرار دارد. طرف میگوید: من فرزند نمیخواهم، اما یک سگ را میگیرد و در ابراز عاطفه به آن حیوان میگوید مامان و گریه میکند. این محبت و عشق باید برای فرزند هزینه میشد. چرا این را جای آن گذاشتیم؟ چون گفتیم روابط جنسی اساس نیست. یا فرض کنید که هر دو باید همزمان این رابطه را بخواهند؛ مثلاً وقتی یکی از اینها گفت نه، حمل بر تجاوز و خشونت میکنیم؛ چون یکی از زوجین در مقابل درخواست جنسی همسرش، میل جنسی ندارد و اگر قول کند، حمل بر اجبار و مسائلی مانند آن میشود.
پیامد این مسئله این است که مرد نیازهای جنسی خود را به بیرون از خانه میبرد و زن چون عاطفی است نیاز خود را به سمت علاقه به اشیاء و تجملات و حیوانات میبرد.
یکی از آسیبهای جدی که کمتر هم به آن پرداخته میشود. این روابط خارج از خانواده است که بهخاطر تغییر نگرشها به وجود آمده است. روابط اجتماعی و فضای مجازی هم که ارتباطات را سهل و آسان کرده، عاملیت دارد؛ اما اصل قضیه به این نکته برمیگردد. الزاماتی که گفتید شما بهترین برنامه را یک سازمان بنویسد، نقدی که به دورههای دکتری وارد است، یکی از اشکالات عدم اجرای دقیق و هدفمند برنامههاست.
ما سیاستگذاری در خانواده نداریم
ما سیاستگذاری در خانواده نداریم، اما اینکه در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای خودمان به این فکر نمیکنیم که چه کنیم که این سیاست و برنامه جزء اراده آدمها قرار بگیرد، مسئله دقیقاً همین است. بالاخره برای آدمها سیاستگذاری میکنیم و این آدمها باید برای اجرا و تحقق آن اراده کنند.
ما برنامههای نسبتا خوبی مینویسیم، اما پیوست ارادهای نداریم. رهبر انقلاب زمانی میگفتند برنامههای عمرانی و نظایر آن باید پیوست فرهنگی داشته باشد. من همیشه میگویم هر برنامه و کاری باید پیوست ارادهای داشته باشد تا اشخاص، سازمانهای دولتی و مردمنهاد برای اجرای آن اراده کنند. تا آدمها اراده نکنند و برنامه اجرا نشود، بهترین سیاستها را هم که داشته باشیم، کار خوب پیش نخواهد رفت.
در هر موضوعی شما بحث آزاداندیشی در دانشگاهها را ببینید. برنامه نوشتیم و بسیاری از آدمها و سازمانها هم، پشت آن آمدند، ولی وقتی اراده نمیکنند بیایند و حرف بزنند، این دقیقاً نقطه آغازین مشکل است. رهبر انقلاب بارها به اجرای کرسیهای آزاداندیشی اشاره کردند، اما چرا راهاندازی نمیشود؟ چون برنامهای نداریم که استادی بیاید و حرف بزند. اینکه اراده نمیکند یا عاملیت ندارد یا مانعیت دارد که نمیآید. بهترین سیاستها را برای خانواده بگذارید، اما چه کردیم که زن و مردها در جامعه ایرانی در تحقق خانواده محوری اراده کنند؟ این اولین الزام است که باید با عزم جدی اجرایی شود.
دومین موضوع بحث ابلاغ آن است که چه کنیم تا این سیاستها در ذهن و ضمیر زن و شوهرهایی بنشیند که مشکل خانوادگی دارند. رسانه ملی نیز، کاری کرده که اشخاصی که بیشترین مشکل را دارند، مخاطب آن نیستند. مخاطبین تلویزیون ما خانوادههای سنتی هستند که کمتر این مشکلات را دارند. آنهایی که این مشکلات را دارند و تحت تأثیر این فضاهای مجازی و ماهوارهها هستند اصلاً مخاطب رسانه ملی نیستند. ما برای اینها چه باید کنیم که این ابلاغ صورت بگیرد و فهم و درک لازم حاصل شود. حالا که حاصل شد بیاییم اراده آن را هم درست کنیم.
یکی دیگر از الزامات، همسو کردن نهادهای ترویجی و نهادهای سیاستگذاری است. ما سیاستگذاری میکنیم و %۹۰ سیاستهای ما روی خانواده سنتی است؛ اما رسانه ملی ما (صداوسیما) ما بهاینعلت که تقریباً همسو نیستند، سریال «خانواده جدید» را پخش میکند و کل سیاستها را به باد میدهد. حتی پایههای سنتی در خانوادههای سنتی را متزلزل میکند. الزام دیگری هم باید اتفاق بیفتد و آنهم مدیریت یکسان و یکپارچه است. لازم است به فکر راهاندازی یک سازمان ملی و وزارتخانه و یک مرکز سیاستگذاری واحد برای خانواده باشیم